روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

سنگ پرتاب کردن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از احد تا کربلا و شام

روز جنگ احد ،روز سختی بود .روز گرفتاری و امتحان بود. در اثر غفلت عده ای دشمن به میان لشکر مسلمانان زد وآنها را متلاشی کرد. خداوند عده ای را به شهادت گرامی داشت تا اینکه دشمن به رسول خدا دسترسی پیدا کرد و انقدر سنگ به حضرت زدندتا به پهلو افتاد.دندان رباعی اش شکست و صورت و لب مبارکش مجروح شد ؛به حدی که خون از صورتش جاری شد.حضرت به خون ها دست میکشید و میفرمود:چگونه رستگار خواهد شد ،قومی که صورت پیامبرش را با خون رنگین کند؛در حالی که او آنان را به سوی پروردگارشان دعوت میکند؟

مصیبت های رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و فرزندانشان در کربلا

یکی از پسران رسول خدا (ص) به نام قاسم، در چهار سالگی از دنیا رفت . حضرت در مراسم تشییع پیکر فرزندش (با دلی سوخته و چشمانی اشکبار )به یکی از کوههای مکه نگاه کرد و گفت: ای کوه ،اگر این مصیبت بر تو وارد میشد تو را ویران میکرد و از هم میپاشاند.  از این مصیبت بیش از یک ماه نگذشته بود  که پسر دیگرآن حضرت به نام عبدالله در گذشت .پیامبر (ص) در مرگ او هم بسیار سوخت و بسیار گریه کرد.

اینجا فرزند پیامبر (ص) به مرگ طبیعی از دنیا رفت و با احترام کفن و دفن شد و با احترام تشییع شد ؛با این حال پیامبر (ص) اینطور منقلب شد و گریست و فرمود :اگر این مصیبت بر کوه وارد میشد کوه از هم میپاشید؛پس چه میکرد اگر میبود کربلا ؟آن هنگامی که امام حسین (ع) را محاصره کرده بودند و هر کسی ضربه ای میزد.......همان هنگام که حضرت زینب(ع)

آهی کشید از دل و با دیده ی پر آب

بابضعه رسول خدا کرد این خطاب

مادر بیا که بی کس و تنها حسین توست

تنها میان لشکر اعدا حسین توست

مادر بیا بین که در این دشت مرگبار

بی یار رو بی پناه و هم آوا حسین توست

این پاره پاره تن که فتاده به روی خاک

از تشنگی به حالت یغما حسین توست

این نازنین بدن که ندارد برای من

یک جای بوسه در همه اعضا حسین توست

این گل که پرپر از ستم قوم مشرکین

گردیده پیش چشم من اینجا حسین توست


منبع: کتاب گریزهای مداحی، محمد هادی میهن دوست.

اهل بیت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

پیامبر (ص) با شروع بعثتش دانشگاه انسان ساز خود را تاسیس کرد . زحمات زیادی کشید و خون دلهای فراوان خورد تا این دانشگاه رونق گرفت .اساتید دانشگاه را نسل در نسل معرفی کرد و فرمود : از شما اجری نمی خواهم مگر مودت دوستی و احترام به اساتید این دانشگاه.  

به امر حق به دارالملک هستی

محمد کرد دانشگاه تاسیس

علی داماد خود استاد کل را

در انجا نصب کرد از بهر تدریس

بود برنامه اش تبیان قرآن

 بر این استاد و این برنامه تقدیس

اگر خواهی شوی انسان کامل

به دانشگاه احمد نام بنویس

(بصیر اصفهانی)

تفاوت جنازه مطهر پیامبر و اباعبدالله علیهماالسلام

جنازه ی مطهر پیامبر (ص)را بعد از سه شبانه روز به خاک سپردند.اگر چه مردم وفا نکردند و از بدن آنطور که باید تجلیل نکردند؛اما به بدن هم جسارت نکردند.در کربلا هم جسد امام حسین (ع)سه روز بی کفن بر روی زمین ماند ؛امااینجا هر چه توانستند به این بدن جسارت کردند؛پیراهنش را ربودند؛انگشتر را با انگشت ربودند؛بدن را قطعه قطعه پامال سم اسبان نمودند...

چرا عمامه ای بر سر نداری

چرا انگشت و انگشتر نداری

اسیر زخم هما یک جای سالم

برای بوسه ی خواهر نداری

تو را ای آیه ی تطهیر کشتند

به تیغ و نیزه و شمشیر کشتند

به هم با دست خونین دست دادند

مرا با گفتن تکبیر کشتند


منبع: کتاب گریزهای مداحی، محمد هادی میهن دوست.

قصاص عکاشه روضه نبی اکرم صلی الله علیه و آله

اواخر عمر شریف پیامبر(ص) بود.رسول خدا در پایان خطبه ای فرمود:ای گروه مسلمان!من شما را به خدای متعال و به حق خودم بر شما سوگند میدهم که هر کس حقی بر گردن من دارد،بلند شود و از من طلب کند.کسی بلند نشد .برای مرتبه ی دوم و سوم سوگندشان داد. پیرمردی "عکاشه "بلند شد وجمعیت را شکافت و جلو رفت تا مقابل رسول خدا قرار گرفت.گفت :پدر و مادرم فدای تو باد !در یکی از غزوات با شما بودم .بر میگشتیم که شتر من به شتر شما نزدیک شد. من نزدیک شما آمدم تا پای شما را ببوسم. تازیانه شما فرود آمد و به شکم من اصابت کرد.نمیدانم از روی عمد یا اینکه می خواستید شتر را برانید. رسول خدا فرمود: ای بلال به منزل فاطمه (ع) برو و چوب ممشوق را بیاور .بلال در حالی که دست روی سر گذاشته بود و فریاد میزد:این رسول خداست که خود را مورد قصاص قرارداده است،در منزل فاطمه (ع) را زد و گفت :ای دختر رسول خدا !چوب ممشوق را بدهید. حضرت فاطمه (ع) فرمود :ای بلال پدرم این چوب را برای چه میخواهد ؟امروز که نه روز حج است و نه روز جنگ! بلال جریان قصاص را گفت.فاطمه (ع)فرمود:ای بلال پس به حسن و حسین (ع)بگو مقابل او بایستند تا انها را قصاص کنند و نگذارند رسول خدا را قصاص کنند .علی (ع) بلند شد و فرمود ای عکاشه !این پشت و شکم من .بیا و با دست خود مرا قصاص کن وصد ضربه به من بزن .سپس حسن وحسین(ع) بلند شدند و فرمودند:ای عکاشه مگر نمیدانی ما نوه ی رسول خدا (ص) هستیم؟پس قصاص ما همانند قصاص از رسول خدا ست.عکاشه قبول نکرد .رسول خدا فرمود: "ای عکاشه اگر می خواهی قصاص کن"گفت :وقتی مرا زدید شکمم برهنه بود .رسول خدا (ص) شکم خود را برهنه کرد .فریاد گریه جمعیت بلند شد .با ناباوری میگفتند:آیا عکاشه پیامبر را میزند؟جلو آمد. وقتی چشمش به سفیدی شکم رسول خدا افتاد بی اختیار به سوی او دوید و شکم آن حضرت را بوسیدو گفت : پدر و مادرم فدای تو باد !چه کسی طاقت قصاص کردن شما را دارد؟.... 

متن و صوت روضه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

اسوه صبر و تحمل، حضرت زینب سلام الله علیها

من دل زینبُ به شما معرفی کنم. وقتی کاروان برگشت به سمت مدینه، یزید از بس نابود شده بود در اثر فشاری که به اهل بیت آورده بود، گفت دیگه این کاروانُ اذیت نکنید.

به ساربان گفت دیگه اذیت نکنید با احترام ببرید. می خواست دیگه اینجوری برا خودش آبرو درست بکنه. که ما به اهل بیت احترام گذاشتیم.

چقدر بچه های حسین مقاومت کردن تا کار به اینجا رسید. چقدر زجر کشیدن تا کار به اینجا رسید.

خب این کاروان رو آوردن، خسته، کوفته، بی حسین. زینب می خواد برسه، وارد شهر مدینه بشه. نزدیکی های شهر مدینه اطراق کردن، خیمه زدن.

اربعین حسینی

در میان قنوت چشمانم عکس یک قبر خاکی افتاده سنگ غربت شکسته بغضم را دیده ام،صبر خود ز کف داده کاروان دل شکسته ی من رهسپار بقیع ویران است زائرم،زائر امامی که از غمش سینه بیت الاحزان است ... با سلامی به محضرت آقا! پر کشیدم شبیه بال نسیم السلام علیک یابن شهید السلام علیک یابن کریم آسمان کبود چشمانم باز امشب بهانه می گیرد در جوار مزار خاکیتان مرغ دل آشیانه می گیرد روز و شب دارم این نوا آقا از چه بی بارگاه گردیدی؟!

مصیبت آقازاده‌های رسول الله (ص)

یکی از پسران رسول خدا (ص) به نام قاسم، در چهار سالگی از دنیا رفت . حضرت در مراسم تشییع پیکر فرزندش (با دلی سوخته و چشمانی اشکبار )به یکی از کوههای مکه نگاه کرد و گفت: ای کوه ،اگر این مصیبت بر تو وارد میشد تو را ویران میکرد و از هم میپاشاند.  از این مصیبت بیش از یک ماه نگذشته بود  که پسر دیگرآن حضرت به نام عبدالله در گذشت .پیامبر (ص) در مرگ او هم بسیار سوخت و بسیار گریه کرد.

اینجا فرزند پیامبر (ص) به مرگ طبیعی از دنیا رفت و با احترام کفن و دفن شد و با احترام تشییع شد ؛با این حال پیامبر (ص) اینطور منقلب شد و گریست و فرمود :اگر این مصیبت بر کوه وارد میشد کوه از هم میپاشید؛پس چه میکرد اگر میبود کربلا ؟آن هنگامی که امام حسین (ع) را محاصره کرده بودند و هر کسی ضربه ای میزد.......همان هنگام که حضرت زینب(ع)

آهی کشید از دل و با دیده ی پر آب

بابضعه رسول خدا کرد این خطاب

مادر بیا که بی کس و تنها حسین توست

تنها میان لشکر اعدا حسین توست

مادر بیا بین که در این دشت مرگبار

بی یار رو بی پناه و هم آوا حسین توست

این پاره پاره تن که فتاده به روی خاک

از تشنگی به حالت یغما حسین توست

این نازنین بدن که ندارد برای من

یک جای بوسه در همه اعضا حسین توست

این گل که پرپر از ستم قوم مشرکین

گردیده پیش چشم من اینجا حسین توست

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید

مجروح شدن امام حسن علیه السلام و گلایه اش از مردم عراق

ابن جمیله می گوید : بعد از آنکه امیر المؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسید و فرزندش امام حسن (علیه السلام) جانشین او شد ، در حالیکه آن حضرت با مردم نماز می خواند (مردم در نماز به او اقتدا کرده بودند) شخصی از بنی  اسد به او حمله ور شد و با خنجر به ران پای مبارکش جراحتی وارد کرد در حالیکه آن حضرت در سجده بود؛ که بخاطر آن یک ماه (در اقوال مختلف دو یا چند ماه هم آمده است) آن حضرت بیمار بود بعد آن حضرت بالای منبر رفت و خطبه خواند و فرمود : یا أهل العراق اتّقوا الله فینا فإنّا اُمراؤکم وضیفانکم ونحن أهل البیت الّذی قال الله عزّوجلّ : إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت ویطهّرکم تطهیرا ای اهل عراق در مورد ما از خدا بپرهیزید پس بدرستیکه ما امیران شما هستیم که خداوند عز و جل در مورد ما فرمود : همانا اراده فرموده خداوند که هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت (علیهم السلام) دور گرداند عده ای پرسیدند : آیا آنها شمائید؟ فرمود: آری در آن روز حضرت بگونه ای خطبه خواند که کسی در مسجد نبود مگر اینکه می گریست.

منابع :

جسارت به امام مجتبی علیه السلام توسط سپاهیان بی وفایش

آنگاه که امام مجتبی (علیه السلام) خواست قبل از جنگ با معاویه سپاهیانش را بسنجد و از اینکه اصحاب او اطاعتش می کنند ، مطمئن شود تا علی الظاهر دوستان از دشمنان شناخته شوند ، و با بصیرت با معاویه و اهل شام روبرو شود ، امر فرمود که سپاهش برای اقامه نماز جماعت جمع شوند ؛ بعد حضرت بالای منبر رفت و خطبه ای ایراد نموده و فرمود : الْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّمَا حَمِدَهُ حَامِدٌ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کُلَّمَا شَهِدَ لَهُ شَاهِدٌ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ وَ ائْتَمَنَهُ عَلَى الْوَحْیِ ص أَمَّا بَعْدَ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ أَکُونَ قَدْ أَصْبَحْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ مَنِّهِ وَ أَنَا أَنْصَحُ خَلْقَ اللَّهِ لِخَلْقِهِ وَ مَا أَصْبَحْتُ مُحْتَمِلًا عَلَى امْرِئٍ مُسْلِمٍ ضَغِینَةً وَ لَا مُرِیداً لَهُ بِسُوءٍ وَ لَا غَائِلَةً وَ إِنَّ مَا تَکْرَهُونَ فِی الْجَمَاعَةِ خَیْرٌ لَکُمْ مِمَّا تُحِبُّونَ فِی الْفُرْقَةِ وَ إِنِّی نَاظِرٌ لَکُمْ خَیْراً مِنْ نَظَرِکُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَلَا تُخَالِفُوا أَمْرِی وَ لَا تَرُدُّوا عَلَیَّ رَأْیِی غَفَرَ اللَّهُ لِی وَ لَکُمْ وَ أَرْشَدَنِی وَ إِیَّاکُمْ لِمَا فِیهِ الْمَحَبَّةُ وَ الرِّضَا

یعنی :

ستایش خداوند را به اندازه ستایش هر ستایش کننده ای ، و شهادت می دهم که نیست معبودی مگر الله به اندازه شهادت هر شهادت دهنده ای ، و شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله عبد او و رسول اوست که او را به حق فرستاده و او را امین وحی قرار داد. اما بعد! پس بخدا قسم من امیدوارم که در ستایش خداوند و نعمت او بسر برم و من نصیحت میکنم خلق خدا را برای خلق او (یعنی مراعات مخلوقات را بنمایند) و من صبح نمی کنم در حالیکه حامل کینه ای از مسلمانی باشم و اراده شر و هلاکت برای مسلمانی نمی کنم و بدرستیکه آنچه اکراه دارید در تجمعتان بهتر است از آنچه که دوست می دارید در تفرقه تان. آگاه باشید من برای شما خیر اندیش تر از خودتان به خودتان هستم ، پس مخالفت امر من نکنید و تصمیم مرا رد نکنید. خداوند من و شما را بیامرزد و من و شما را به چیزی که در آن محبت و رضا(ی او)ست هدایت فرماید.

پس در این هنگام مردم به یکدیگر نگاه کردند و گفتند : به نظر شما چه منظوری از این سخنان دارد؟ و در جواب یکدیگر گفتند : به خدا قسم به نظر ما می خواهد با معاویه صلح کند و کار را به او واگذار نماید. پس به هم گفتند : این مرد(امام حسن مجتبی (علیه السلام)) کافر شده! ، آنگاه به خیمه او حمله ور شدند و آن را غارت کردند ، تا جائی که سجاده از زیر پای مبارکش ربودند ، 

وصیت و تشییع جسم مطهر امام حسن علیه السلام

شیخ مفید(ره) این دانشمند پرآوازه اسلامی در کتاب «الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد» خود که به «الارشاد» معروف است در فصل مربوط به شهادت امام حسن علیه السلام می نویسد:

معاویه برای جَعده، دختر اشعث بن قیس پیغام فرستاد که: أَنِّی مُزَوِّجُکِ یَزِیدَ ابْنِی‏ عَلَى أَنْ تَسُمِّیَ الْحَسَنَ ؛ من تو را به ازدواج پسرم یزید در می آورم به شرط آنکه [امام] حسن [علیه السلام] را مسموم کنی و او را به قتل رسانی. هزار درهم نیز برای او فرستاد. زمانی که لحظه شهادت امام حسن علیه السلام نزدیک شد. آن حضرت برادرش حسین بن علی علیهما السلام را طلب کرد و در آن لحظات پایانی به او گفت: «یَا أَخِی إِنِّی مُفَارِقُکَ وَ لَاحِقٌ بِرَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ وَ قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ»؛ اى برادر! به زودى از تو جدا مى‏ شوم و به دیدار پروردگار خود، نائل مى‏گردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در میان طشت افتاد؛ می دانم چه کسى این جفا را بر من کرده و این ظلم از کجا سرچشمه گرفته؛ من در پیشگاه خدا با وى دشمنى خواهم کرد؛ ولی سوگند به حقى که بر تو دارم از تو می خواهم که این پیش ‏آمد و مرتکب آن را تعقیب مکن و منتظر قضای الهی درباره من باش. «فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاکَ»؛ هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و کفن کن و بر تختخه ای (تابوتی) گذارده؛ کنار مزار جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله ببر تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جده‏ ام فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمومنین) منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.

متن روضه مظلومیت امام حسن علیه السلام

امروز می خواهم دل هایتان را روانه کنم قبرستان بقیع برای غریبی امام حسن مجتبی اشک بریزید. آن آقایی که مظلوم بود؛ مظلوم زیست؛ و مظلوم تششیع شد. امروز هم قبرش مظلوم است. در زندگی امام حسن، مظلومیت موج می زند. کسی که زنش به او خیانت کند، مظلومیت از این بالاتر؟ کسی که یاران خودش به او خیانت کنند. در مدائن درون خیمه ی ایشان ریختند، پای امام را مجروح کردند خون جاری شد. اباعبدالله و اباالفضل و کسانی که آنجا حضور داشتند، بلا فاصله پای امام را بستند و او را از خیمه بیرون آوردند. مظلومیت از این بالاتر؟! یاران خودش به او پشت کردند. وقتی عبیدالله بن عباس به امام پشت کرد و به معاویه پیوست، امام چه قدر متأثر شد. یک،یک فرماندهان و یاران پشت امام را خالی کردند. این از یارانش، و آن هم از همسرش. بعد از آن که حضرت از کوفه به مدینه آمد، بعضی ها که رد می شدند به آقا سلام نمی کردند، بعضی ها جواب سلامش را نمی دادند، و بعضی ها به می گفتند: یا مذلّ المؤمنین. از شام می آمدند رو در روی امام ایستادند به او فحش می دادند و ناسزا می گفتند. در مجلسی که نشسته بود خطیب، منبر می رفت به پدرش امیرالمؤمنین جسارت می کرد.

عزاداری امام حسن علیه السلام در مسجد کوفه

روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان، ایام شهادت امیر مؤمنان علیه السلام است. حضرت اصلا اهل تکلف نبودند؛ در میدان جنگ می جنگید، برای خرید خودش بازار می آمد، در کمک به فقرا خودش پیش قدم بود، در ایام خلافت در کوفه در کوچه ها راه می رفت که اگر کسی حقی از او ضایع شده حقش را بگیرد و باطل را از بین ببرد. نسبت به همسر، فرزندان، یتیم و فقیر مهربان بود. هیچ تکلف نداشت؛ مانند رسول خدا زندگی ساده ای داشت، لذا هیچ چیز از مال دنیا برای خودش نیندوخت. مثل دیروزی امام حسن علیه السلام اولین سخنرانی اش را روی منبری در مسجد ایراد کرد که قبلا علی علیه السلام روی این منبر سخنرانی می کرد، حالا مردم با فقدان او مواجه شده اند همه در مسجد جمع نشسته اند و نگاه به منبر و محراب می کنند، جای خالی علی علیه السلام را در منبر و محراب تماشا می کنند و اشک می ریزند. امام حسن علیه السلام روی منبر نشست،اول « و بکی بکاء شدیدا»؛ به شدت گریه کرد، مسجد یکسر ضجه و ناله شد، مردم شروع کردند به گفتن: « وا اماماه وا علیاه». آخر قبر امیر المؤمنین مخفی بود، هر چه از امام حسن در این مورد سؤال کردند جواب نداد. حتی نوشته اند که « حجاج » صد ها قبر را شکافت تا بدن امیر مؤمنان را پیدا کند اما مؤفق نشد. قبر تا زمان هارون الرشید مخفی بود. اما حضرت امد تا گزارش دهد که بدن بابایش علی را دفن کرده اند و چه اتفاق هایی افتاده است. فرمود: مردم! دیشب پدرم به خاک سپرده شد، چه پدری؟! پدری که از مال دنیا هیچ اختیار نکرد و فقط هفتصد درهم گذاشته بود برای خرید خادمی که عمرش کفاف نداد. فرمود: مردم! پدرم در شبی صعود کرد که قرآن نزول کرد، پدرم در شبی به شهادت رسید که حضرت عیسی عروج کرد، پدرم در شبی به شهادت رسید که حضرت یو شع از دنیا رفت... عزاداری کردند، اشک ریختند و ناله زدند.

متن روضه تشییع جنازه امام حسن علیه السلام

السلام علیک یا ابا محمد یا حسن بن علی! امروز می خواهم دو سه جمله، روضه ی امام مجتبی علیه السلام بخوانم. امام حسن علیه السلام خیلی مظلوم بود در مظلومیتش همین بس که هنوز کودک بود، پنج سال بیشتر نداشت جلوی چشمش به زهرای مرضیه سلام الله علیها جسارت شد. خودش چهل سال بعد از این حادثه فرمود:« یا مغیره أنت الّذی ضربت فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وآله حتّی أدمیتها»(1). تو جز کسانی بودی که مادرم زهرا را زدی تا از بدنش خون جاری شد و مجروح شد. ظلمی به او شد که چهل سال بعد ازاین قضیه وقتی مغیره را می بیند گریه می گند. دنبال مادر راه افتاد، مادر می خواست راجع به فدک صحبت کند و قباله ی فدک را بگیرد. هنگام برگشت امام شاهد سیلی خوردن مادر بود.(2)

ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم                      در پیش چشم کودک سیلی نخورده بودم

خیلی سخت فرزند نتواند عکس العمل انجام دهد و سن او اقتضا نکند، ببیند شخصی به مادرش جسارت می کند، سیلس می زند، نگاه کند و اشک در چشمانش حلقه بزند و گریه کند. سال ها این درد در سینه ی امام حسن علیه السلام بود. مظلومیت امام حسن علیه السلام از روزی که مادرش بین در ودیوار قرار گرفت شروع شد. یک روز آمد مسجد دید بابایش دارد میان خون خودش می غلطد، صدا زد یا ابتا! این چه حالتی است؟ یک روز هم به دهان طبیب چشم دوخته بود و طبیب گفت: پسر بزرگ آقا شما هستید؟ به بابایت بگو دیگر وصیت کند او توان ماندن را ندارد. یک روز هم وقتی صلح کرد در کوچه های مدینه به امام جسارت کردند و گفتند: « یا مذّل المؤمنین» توهین ها کردند. خانه هم که می آمد دختر اشعث در خانه بود همان کسی که به امام زهر نوشاند. وقتی امام مسموم شد (3) بچه های صغیری داشت، عبدالله بن حسن شش ماهش بود، قاسم بن الحسن علیه السلام سه سالش بود، خیلی سخت است برای یک مرد که بچه های کوچک دور بستر مرگش بنشینند؛ اما عزیزان من! برادران و خواهران! کسی که یک زندگی سخت داشته باشد درد مریضی بکشد، مشکلات داشته باشد، وقتی از دنیا برود اگر با شکوخ تشییع گردد و مردم احترام و عزتش کنند و مراسم خوبی برایش بگیرند یک مقدار بچه هایش آرام می شوند و می گویند: پدرمان سختی کشید اما بدنش با احترام دفن شد. دل ها بسوزد برای امام حسن علیه السلام که این قضیه هم اتفاق نیافتاد. جلوی چشم قاسم بن الحسن علیه السلام، جلوی چشم عبدالله بن الحسن ، جلوی چشم عباس و جلوی چشم امام حسین علیه السلام که یک عمر با هم بزرگ شده بودند، یک عمر با هم زندگی کرده بودند یک وقت ببینند چوبه های تیر بر بدن مقدس امام علیه السلام نشست.(4)

متن روضه وداع امام حسین علیه السلام

»السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَیْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ».(1) در بعضی آثار استفاده می شود که در بین همۀ مصیبت های سیدالشهدا(علیه السلام)، مصیبتِ وداع سیدالشهدا(علیه السلام) مصیبت فوق العاده ای ست که قلوب اولیا خیلی متوجه این مصیبت بوده است؛ واقعاً هم سنگین ترین مصیبت بوده است. برای امثال بنده که درک از واقعیت آن مصیبت نداریم، این مصیبت، مصیبتِ سنگینی است. تا چه رسد برای خود سیدالشهدا(علیه السلام) و عزیزان سیدالشهدا(علیه السلام) که این مصیبتِ وداع حقیقتاً مصیبت آن هاست. این را شنیده اید که صدیقه طاهره(سلام الله علیها) در خواب یا بیداری برای علامه مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) پیغام فرستاده بودند که مصیبت فرزندم را بخوان، آن مصیبتی که از وداعش گفتگو می شود. واقعاً خیلی مصیبت سنگینی است. آغاز مصیبت های اصلی عاشورا، از همان وداع سیدالشهدا(علیه السلام) است؛ گرچه هریک از آن مصیبت ها، واقعاً مصیبت بزرگ و عظیمی هستند. آن لحظه ای که دیگر امام حسین(علیه السلام)، هرچه به اطراف و اکناف نگاه کرد، دید کسی باقی نمانده که او را یاری و کمک کند؛ لذا خودش آماده شد برای اینکه به میدان و به جنگ دشمن برود. نقل شده وقتی تنها شد، اصحابش را صدا زد: »یا مسلمَ بنَ عَقیلٍ ... یا عُمَیْر بنَ المُطاعِ ... یا ابْطالَ الصَّفا! یا فُرْسانَ الهَیْجاء! مالى انادیکُمْ فلا تُجیبوُنى وَادْعُوکُمْ فلا تَسْمَعُونى؟».(2) چرا دیگر جواب مرا نمی دهید؟ سعید ابن عبد الله کجایی که می گفتی حسین جان دشمن به تو نزدیک شده، من نمی توانم ببینم؛ حلقه محاصره را تنگ کرده؟! بلند شو نگاه کن! ببین امام حسین(علیه السلام) دیگر تنهای تنها شده است.

متن کرامت و روضه ی امام رضا(ع)- استاد مهدی توکلی

شیخ عباس قمی میگه:یه کاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا علیه السلام،سرخس اون نقطه صفر مرزی است،یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود،این ماجرا در فوائد الرضویه اومده،اومدند امام رو زیارت کردند،از مشهد خارج شدند،یه منزلیه مشهد اُطراق کردند،دارند برمیگردند سرخس،حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند،شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم،خسته ایم،بخنیدیم صفا کنیم،کاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تکون میدادند،اینها صدا میداد،بعد به هم میگفتند،تو از این برگه ها گرفتی؟ یکی میگفت:بله حضرت مرحمت کردند،فلانی تو هم گرفتی؟گفت:آره منم یه دونه گرفتم،حیدر قلی یه مرتبه گفت:چی گرفتید؟گفتند مگه تو نداری؟گفت:نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند:امام رضا برگ سبز میداد تو  مردم،گفت:چیه این برگ سبزها،گفتند:امان از آتش جهنم،ما این رو میذاریم تو کفن مون،قیامت دیگه نمیسوزیم،جهنم نمیریم،چون از امام رضا گرفتیم،تا این رو گفتند،دل که بشکند عرش خدا میشود،این پیرمرد یه دفعه دلش شکست،با خودش گفت:امام رضا از تو توقع نداشتم،بین کور و بینا فرق بذاری،حتماً من فقیر بودم،کور بودم از قلم افتادم،به من اعتنا نشده،دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد،گفتند:به خودش قسم تا نگیرم سرخس نمیآم،باید بگیرم،گفتند:آقا ما شوخی کردیم،ما هم نداریم،هرچه کردند،دیدند آروم نمیگیرد،خیال میکرد که اونها الکی میگند که این نره،جلوش رو نتونستند بگیرند،شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده،یه برگه سبزم دستشه،نگاه کردند دیدند«اَمانٌ مِّنَ النار،اَنا ابن الرسول الله»گفتند:این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی،گفت:چند قدم رفتم،دیدم یه آقایی اومد،گفت:نمیخواد زحمت بکشی،من برات برگه آوردم،بگیر برو... حالا براتون روضه بخونم،گفت:اباصلت میرم مجلس مأمون،اما اگه برگشتم عبا مو به  سر کشیده بودم ،بدون من رو سَم دادند، درها رو ببند دیگه کسی رو راه نده،اباصلت میگه ایستاده بودم ببینم آقام چه طور برمیگرده،یه وقت دیدم عبارو کشیده رو سرش،هی میشینه ، هی بلند میشه،هی میگه وای جگیرم،گفت:درهارو محکم بستم،رفت تو حجره فرش حجره رو کنار زد، بدن شریفش رو برهنه کردند،گذاشتند رو زمین برهنه،اباصلت میخوام مثل،جد غریبم حسین جون بدم،حسینی ها، یتململ، کَتململ السلیم،میگه دیدم داره مثل مار گزیده به خودش میپیچه،هی میگه جگرم،اما یه جا دلم به حالش سوخت،دیدم هی زیر لب میگه،میوه ی دلم جوادم،نزدیک سه ساله یه دونه بچه اش رو ندیده،گفت:دیدم یه اقا زاده داره تو حیاط خونه قدم میزنه،آقا جون من درها رو قفل کردم،بستم،شما چگونه داخل شدید،گفت:اباصلت اون خدایی که من رو از مدینه آورده،از در بسته هم وارد میکند،وارد حجره شد،سر پدر رو به دامن گرفت،پدر آروم آروم،در دامن پسر جون داد،اما یه جمله میگم،امام رضا هم گریه کنه،امام زمانم گریه کنه،از همه هم معذرت میخوام،امام رضا میخواستی مثل جدت حسین جون بدی،اما نشد،لا یوم کیومک یا اباعبدالله،جواد از مدینه تا مَرو اومد،مدینه کجا مَرو کجا،اما زین العابدین،از خیمه تا گودال نتونست بیاد،بابا خیمه کجا گودال کجا؟هر چی حسین نگاه کرد پسرش بیاد سرش رو به دامن بگیره،یه وقت چشما رو باز کرد،دید شمر رو سینه اش نشسته،زینبم بالا گودال داره نگاه میکنه؛ خواهر برگرد،تو این صحنه رو نمیتونی ببینی....

آخرین نصیحتهای امام حسن مجتبی علیه السلام

[کفایة الأثر] عَنْ جُنَادَةَ بْنِ أَبِی أُمَیَّةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَسْتٌ یُقْذَفُ عَلَیْهِ الدَّمُ وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَةُ فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ‏ مَا لَکَ لَا تُعَالِجُ نَفْسَکَ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ ثُمَّ رُفِعَتِ الطَّسْتُ وَ بَکَى صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ وَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی أَنْتَ فِیهِ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَا تَکْسِبُ مِنَ الْمَالِ شَیْئاً فَوْقَ قُوتِکَ إِلَّا کُنْتَ فِیهِ خَازِناً لِغَیْرِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ وَ فِی الشُّبُهَاتِ عِتَابٌ فَأَنْزِلِ الدُّنْیَا بِمَنْزِلَةِ الْمَیْتَةِ خُذْ مِنْهَا مَا یَکْفِیکَ فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ حَلَالًا کُنْتَ قَدْ زَهِدْتَ فِیهَا وَ إِنْ کَانَ حَرَاماً لَمْ یَکُنْ فِیهِ وِزْرٌ فَأَخَذْتَ کَمَا أَخَذْتَ مِنَ الْمَیْتَةِ وَ إِنْ کَانَ الْعِتَابُ فَإِنَّ الْعِتَابَ یَسِیرٌ وَ اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ هَیْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذَا نَازَعَتْکَ إِلَى صُحْبَةِ الرِّجَالِ حَاجَةٌ فَاصْحَبْ مَنْ إِذَا صَحِبْتَهُ زَانَکَ وَ إِذَا خَدَمْتَهُ صَانَکَ وَ إِذَا أَرَدْتَ مِنْهُ مَعُونَةً أَعَانَکَ وَ إِنْ قُلْتَ صَدَّقَ قَوْلَکَ وَ إِنْ صُلْتَ شَدَّ صَوْلَکَ وَ إِنْ مَدَدْتَ یَدَکَ بِفَضْلٍ مَدَّهَا وَ إِنْ بَدَتْ عَنْکَ ثُلْمَةٌ سَدَّهَا وَ إِنْ رَأَى مِنْکَ حَسَنَةً عَدَّهَا وَ إِنْ سَأَلْتَهُ أَعْطَاکَ وَ إِنْ سَکَتَّ عَنْهُ ابْتَدَأَکَ وَ إِنْ نَزَلَتْ إِحْدَى الْمُلِمَّاتِ بِهِ سَاءَکَ‏ مَنْ لَا تَأْتِیکَ مِنْهُ الْبَوَائِقُ وَ لَا یَخْتَلِفُ عَلَیْکَ مِنْهُ الطَّرَائِقُ وَ لَا یَخْذُلُکَ عِنْدَ الْحَقَائِقِ وَ إِنْ تَنَازَعْتُمَا مُنْقَسِماً آثَرَکَ قَالَ ثُمَّ انْقَطَعَ نَفَسُهُ وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ حَتَّى خَشِیتُ عَلَیْهِ وَ دَخَلَ الْحُسَیْنُ ع وَ الْأَسْوَدُ بْنُ أَبِی الْأَسْوَدِ فَانْکَبَّ عَلَیْهِ حَتَّى قَبَّلَ رَأْسَهُ وَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَعَدَ عِنْدَهُ فَتَسَارَّا جَمِیعاً فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ إِنَّا لِلَّهِ إِنَّ الْحَسَنَ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ وَ قَدْ أَوْصَى إِلَى الْحُسَیْنِ ع وَ تُوُفِّیَ یَوْمَ الْخَمِیسِ فِی آخِرِ صَفَرٍ سَنَةَ خَمْسِینَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ لَهُ سَبْعٌ وَ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ دُفِنَ بِالْبَقِیعِ صاحب (کفایة الاثر)

پاره های تن حضرت رسول الله (ص)

خداوند در قران کریم میفرماید:(قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالموده فی القربی ) پیامبر (ص) بگو من از شما اجری برای رسالتم نمی خواهم غیر از مودت و دوستی اهل بیتم .عرض می کنم :پیامبر دو نفر را پاره تن خود نامید و تعبیر (بضعه منی )را در مورد انها به کار برد :یکی امام رضا است که فرمود :( ستد فن بضعه منی به خراسان )؛ پاره جگر من در خراسان دفن می شود و یکی حضرت زهرا است.فرمود :(فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی) فاطمه پاره تن من است. هر کس اورا ناراحت کندمرا ناراحت کرده است .اما ببینید با این دو پاره تن چه کردند. یکی را در غربت مسموم و دیگری را بین در و دیوار شهید کردند.

رسول گفت که زهرا است پاره تن من

چه ظلم ها که رسیدی به پاره تن من

به خانه ای که ملک می گرفت اذن دخول

زدند اتش بیداد بعد مردن او

هزار حیف که سیلی زدند بر رویش

که همچو شام سیه گشت روز روشن او

بگفت فضه خذینی که محسنم کشتند

به صد شتاب روان گشت بهر دیدن او

میانه ی در و دیوار دید فاطمه را

شکسته پهلو گردیده سقط محسن او

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید

اوج غربت امام حسن علیه السلام

در خطبه های نماز جمعه چند چیز واجب است ؛ مثل اینکه خطبه ها باید مشتمل بر حمل اللهی و صلوات بر پیامبر (ص) و آل او باشد و همچنین موعظه و قرائت قران را هم داشته باشد . اما دلها بسوزد برای غربت و خون دل خوردنهای امام حسن (ع) معاویه به حاکم مدینه سپرده بود که در خطبه های نماز جمعه موظف هستی حتما در حضور حسن بن علی (ع) به جای درود و صلوات ؛ پدرش را لعن و نفرین کنی . امام حسن (ع) می آمد مسجد . روی منبر رسول خدا و در حضور وی پدرش را لعن و نفرین میکردند . وقتی هم وارد خانه میشد باید با قاتل خودش مصاحبت میکرد .

مسجد رفتم جفابه حیدر دیدم     در خانه شدم کینه به همسر دیدم

زمسجدو خانه پابرون بنهادم     در کوچه شدم قاتل مادر دیدم

منبع :کتاب گریزهای مداحی، محمد هادی میهن دوست.

احترام به امام حسن علیه السلام

سلام ای مصدر نور محبت

سلام ای شعر پرشور محبت

سلام ای دلربای دلربایان

به دلهایی تو مشهور محبت

بیا یابن الحسن جانم فدایت

همه ی آرزوی مااین است که حتی اگر شده در خواب و رویا خدمت امام زمانمان برسیم دست ادب به سینه بگذاریم و سلامی عرض کنیم و جوابی بشنویم ....

مردم کریم اهل بیت امام حسن (ع) را میدیدند . جلو می آمدند و سلام عرض می کردند ، اما چه سلامی ! به جای سلام با کمال وقاحت و بی شرمی ، از روی سرزنش به امام معصوم از خطا و لغزش میگفتند : یا مذل المومنین یعنی ای کسی که مایه ی خواری مومنان هستی !...

آن یکی میگفت با من اینچنین

السلام یا مذل المومنین

روی منبر دور ، دور خصم بود

ناسزا گفتن به حیدر رسم بود

انعکاس جلوه طه منم

 وارث خون دل زهرا منم

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید

روضه مظلومیت امام حسن مجتبی علیه السلام

سزاوار است ذکر مصیبتی از آقا امام حسن علیه السلام داشته باشیم؛ چون آقا خیلی مظلوم است.

در روایات داریم که ائمه علیه السلام یک برنامه مهر و موم شده از آسمان داشتند، آن را باز می کردند، می خواندند و به آن عمل می نمودند. امام حسین علیه السلام برنامه اش خیلی دشوار بود؛ امام به دنبال آن، این همه اظهار ارادت نسبت به حضرت سیدالشهداء علیه السلام شد. از روز عاشورا تا به حال و تا ظهور امام زمان علیه السلام، همین طور بوده است. مردم سینه می زنند، مجالسی دارند و دو ماه برای امام حسین علیه السلام عزاداری می کنند. امام حسین علیه السلام همسری داشت که می گویند: بعد از ماجرای کربلا، از شام که برگشتند، این بانو تا زنده بود، در سایه ننشست؛ یعنی روزها می رفت در آفتاب می نشست و هر وقت می گفتند: بی بی! بیا زیر سایه، می گفت: خودم دیدم که حسین علیه السلام را زیر آفتاب کشتند.

پاره های تن رسول الله صلی الله علیه و آله

پیامبر دو تن از معصومین خود را پاره تن خطاب کرده است. یکی مادر سادات زهرای مرضیه است که فرمود: فاطمه پاره تن من است. یکی هم امام رضا علیه السلام است.از امام رضا نقل شده است که فرمود:اِذا نَزَلَت بِکُم شَدیدَةٌ فَاستَعینُوا بِنَا؛ هرگاه برای شما پیش آمد سختی روی داد از ما کمک و یاری بجویید.

عرض می کنیم: یا رسول الله پاره تنت را در خراسان به زهر مسموم کردند چنان زهر کاری بود، که اقا مثل مارگزیده به خود می پیچید. سلام بر آن امامی که غریبانه و در غربت به دست مأمون مسموم شد. و هی می فرمود: آقا جوادم را برسان.

تمام تار و پود من بسوزد       همه شمع وجود من بسوزد

خدا یا ناله هایم را اثر نیست      کنار بستر من یک نفر نیست

نمی دانم کجایی ای جوادم       چرا از من جدایی ای جوادم

عیادت از من دور از وطن کن      بیا با دست خود بابت کفن کن

حضرت معصومه نتوانست کنار بدن برادرش باشد، خون لب و دندان برادر را پاک کند و برای غربتش اشک بریزد، اما خواهر دیگری را سراغ دارم که کنار لب و دندان خونین بود، به جای اینکه بتواند خون دهانش را پاک کند، ناظر چوب خیزان خوردنش بود. هی می گفت: نزن مگر نمی بینی زخم بسیار خورده است.

منبع: مستدرک الوسایل، ج5، ص 229.

لحظات آخر عمر شریف امام رضا علیه السلام

اباصلت می گوید: خدمت آقا بود به من فرمود: اباصلت, منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا به سر افکنده ام دیگر با من صحبت نکن بدان مرا مسموم کرده اند. بدان هدفشان را به نتیجه رسانده اند.

اباصلت می گوید: آقا رفت من هم چشم به در گشودم. خدا کند اقا عبا به سر نیفکنده باشد, اما یک وقت دیدم در ابز شد, امام عبا را به سر افکنده از خانه مأمون بیرون آمد, نمی دانم چه شده بود؟ اما بعد از عر چند قدمی یک لحظه می نشست, یک لحظه بلند می شد.
در کوچه عبایش, بر روی سرش بود    گه دست به دیوار, گه بر کمرش بود
این سم با بدن آقا چه کرد؟! حضرت داخل منزل شد, در را ستم, ÷رسید: خدمتکارها غذا خورده اند؟ گفتم: نه یابن رسول الله, با این حالی که شما دارید, مگر می شود غذا خورد. فرمود: بروید سفره بیندازید همه را خبر کنید.
اباصلت می گوید: سفره انداختیم, خدمتکارها سر سفره نشستند, زیر بغل های امام رضا علیه السلام را گرفتند و آوردند. از یک یک آن ها حالشان را پرسید. سفره را بر چیدیم و خدمتکارها رفتند.
لحظه ای بعد دیدم آقا ضعف کرد. صدا زد اباصلت فرش های حجره را جمع کن می خواهم غریبانه جان دهم. فرش ها را کنار زدم و امام شکم را به زمین چسباند؛ یَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّلیم؛ مثل مار گزیده به خود می پیچید.
هر آنکه درد غریبی کشیده در دوران      بگو بیا و ببین حال رضای غریب   
نه مادری است که او را چو جان به بر گیرد      نه خواهر است که فغان کند برای غریب
به مثل مار گزیده به خویش می پیچد     فضای حجره پر از سوز و ناله های غریب

روضه سبب مسمومیت امام رضا علیه السلام

سبب مسمومیت امام رضا علیه السلام

زهری که به حضرت دادند از تمام زهرهایی که به ائمه هدی علیهم السلام دادند سخت تر بود. زایرا زیرا زهری که به امام مجتبی دادند سه روز به آن جناب مهلت داد و

زهری که به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دادند هفت روز مهلت داد و لکن زهری که به امام رضا علیه السلام, مأمون داد بیش از صبح تا بعدازظهر به آن جناب

مهلت نداد و عصر همان روز جنازه ی آن حضرت را به خاک سپردند.
زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟    بی پناه و خسته و تنها به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام     هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی؟
دل شکسته ام و درد سینه ام نوایی نیست    به بینوایی من بینوایی نیست
به حلقه های ضریحت دلم گره خورده است    دخیل عشق توأم , در این ریایی نیست
کسی به گوش دل من میان صحنت گفت    که با صفایی این آستانه جایی نیست


وقتی می خواهی به امام رضا علیه السلام سلام کنی می گویی سلام بر آن آقایی که به فرزندان خویش دستور داد قبل از اینکه به شهادت برسد بر او  گریه کنند.
دلم برای غریبان همیشه سوزان است    علی الخصوص غریبی که در خراسان است


منبع: منهاج البیان, ص 142.

متن روضه اثر زهر در امام رضا علیه السلام

از همین جا، از حرم حضرت فاطمه ی معصومه خواهر بزرگوارش، دل ها را روانه ی آستان قدس رضوی کنید. فاطمه ی معصومه سلام الله علیها عزادار است. خواهری که به عشق و محبت برادر از مدینه راه افتاد که برادر را ببیند. اما قبل از برادر از دنیا رفت و بدن مبارکش در این شهر به خاک سپرده شد. خواهری که مدینة الرسول را با عده ای به قصد دیدن برادر ترک کرد.

خانم فاطمه معصومه، امشب شب شهادت برادر بزرگوار شماست؛ شما هم عزادارید.

ما از همین جا عرض تسلیت به پیشگاه شما و حضرت بقیة الله الاعظم داریم و دل هایمان را روانه ی آستان قدس رضوی می کنیم. خیلی ها امشب مشهد هستند، خودشان را به حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام رسانده اند تا از نزدیک بگویند:یا علی بن موسی الرضا، آقا جان، اشهد انّک تشهد مقامی و تسمع کلامی و تردّ سلامی؛ شهادت می دهیم که ما را می بینی و جواب سلام هایمان را می دهی. خودتان فرمودید: سه جا بازدید زائرم می آیم.

یا اباالحسن، جان ما به فدایت. تو آن آقایی هستی که قبل از شهادت برای خودت مرثیه خواندی و زن و بچه برایت گریه کردند. در مدینه خوانواده ات را دور خود جمع کردی و فرمودی: امر بالنیاحة؛ همین جا برای من نوحه کنید و اشک بریزید. آن مکوقع امام جواد چهار سال داشت، زن و بچه و خواهران و برادران و خاندان امام رضا دورش جمع شدند و اشک ریختند، عرض کردند: آقا جان، پشت سر مسافر گریه خوب نیست. فرمود: آن مسافری که امید برگشت داشته باشد، ام علی بن موسی الرضا از این سفر برنمی گردد.(1)

نوشته اند: مدتی که در ایران بود، وقتی این اواخر نماز جمعه می رفت، دعایش این بود: خدایا، اگر مشکل کار من در مرگ من است مرگ مرا برسان.(2)غربت بس است، تنهایی بس است.

متن روضه آخرین ساعات عمر امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام را در خانه ی خدا واسطه قرار بدهیم:

السّلام علیک یا اباالحسن، یا علی بن موسی ایهاالرضا یابن رسول الله.

امام خمینی (ره) فرمودند: آیتان قدس، پایتخت ایران است افتخار ما این است در کشوری زندگی می کینم که صاحب این کشور علی بن موسی الرضاست. قبر او مثل خورشید می درخشد و تلألؤ دارد.

من در مدینه گاهی خدمت زائران این جمله را می گویم که امام رضا پنجاه و دو سال در مدینه و سه سال در ایران بود. ببینید چقدر در ایران آثار دارد.هر کجا می روید می گویند این موقوفه امام رضاست. تقریبا ما در همه ی شهرهای ایران موقوفه داریم؛ کتابخانه، باغ، ملک، خانه، آب، آب انبار. خلاصه هر چه مردم در توان شان بوده وقف کرده اند. قبر و بارگاه و دور و برش را تا جایی که مردم توانسته اند وسعت داده اند. گفتم ببینید امام رضا سه سال در ایران بود، مردم چه کرده اند؟! اما پنجاه و دو سال در مدینه بود حال مردم برایش چه کرده اند؟! می روی کنار قبر مادرش می بینی  خرابه است. دور تا دورش یک دیواری کشیده اند و قبرش اصلا معلوم نیست. اثری از خانه ی آقا نیست، معلوم نیست که کجا بوده؟ کجا درس می گفته؟ آثارش کجاست؟ واقعا در مدینه مظلومیت می بارد.

متأسفانه این تلاشی است که وهابیت در از بین بردن آثار داشته اند. مگر می شود شخصی نیم قرن در شهری زندگی کرده باشد و اثری از او نباشد؟

متن و صوت روضه شهادت امام رضا علیه السلام-حاج مهدی سلحشور

دانلود روضه  

شب آخریه ببین می خوان سفره و جمع کنند،سفره ای که خودش دو ماه برا حسینش ،براحسنش،برا باباش،برا امام رضا پهن کرده،شب آخر ماه صفر،با دستای خودش شال عزا از گردن مهدی در میاره،همه می گن ما مزد عزاداری از فاطمه می خواهیم،ما میگیم عذر عزاداری از فاطمه می خواهیم،بی بی جان عذر می خواهیم نتونستیم حق روضه هاتونو ادا کنیم،تا فاطمیه زنده باشم قول می دم جبران کنم،مادر مادر مادر،وقتی خواست از مدینه حرکت کنه،زن وبچه اهل و عیال ،همه رو جمع کرد،فرمود من دارم میرم،همتون پشت سر من گریه کنید،وقتی گفتند،آقا جان خوب نیست آدم پشت سر مسافر گریه کنه،آقا سر انداخت پایین،فرمود:آره ،اما مسافری که امید برگشت داره،من که یقین دارم که دیگه از این سفر برنمی گردم،می خوام عرض کنم آقاجان،هرکی می خواد بره سفر،اگر امید برگشت نداشته باشه، اگر قرار بر اینه اهل و عیالو دعوت به گریه و ناله کنه،درستشم شاید همین باشه،یه سئوال دارم از شما،می خوام بگم چرا کربلا جریان برعکس شد،حسین داشت می رفت میدان،دید زینب داره گریه می کنه،گفت:زینب جان گریه نکن،گریه ها رو نگه دار،چرا گریه نکنم،گریه ها رو نگه دار، برا وقتی که تو رو به اسارت می برند،می بینم دستای تو رو بستند،کوچه به کوچه،شهر به شهر،گذر به گذر،با دست بسته تو رو می برند،گریه ها رو نگه دار برا اون روز.یا امام رضا آرزوهایی که ما داریم،همه از خواسته های شما نشئت میگیره،آرزویه تک تک ماست،واسه ارباب بی کفنمون جون بدیم،شما هم همین کارو کردید،اون لحظات آخر،دیدند،فرشای حجره رو جمع کردید،فرمود می خوام رو خاک جون بدم مثل جد غریبم حسین،نمی دونم اون لحظات آخر لب تشنه بودید،یا نه،عرضم تمام همین یک جمله،اما خدارو صد هزار مرتبه شکر،وقتی می خواستی جون بدید،دیگه زن و بچه کنارت نبود،دخترت نبود،لحظه جون دادن تو رو ندید،اما بمیرم برای اون آقایی که،وقتی که می خواست جون بده،زینب آمد بالای تل زینبیه،از اون بالای بلندی نگاه کنه،ببینه دور حسین حلقه زدند،های اخرین ناله های محرم و صفره، ها، نیزه دار با نیزه می زنه،شمشیر دار با شمشیر می زنه ،حسین...لذا وقتی برگشت مدینه،این روضه اگر متواتر نبود تو مقاتل،باورش برا ،آدم سخت بود،مگه می شه ،دو تا همسر،دو ماه همدیگر رو ندیدند،همدیگر رو نشناسند،عبدالله چشم تو چشم زینب،گفت:تو خانم منو ندیدی،گفت عبدالله حق داری منو نشناسی،خودم دیدم بین دو نهر آب ... حسین....                                      

گریز زمین نشستن امام رضا (علیه السّلام)

شنیده اید امام رضا (علیه السّلام) وقتی از خانه ی مأمون بیرون آمد از شدت زهر جفا دائم میان کوچه روی زمین می نشست و پا می شدند، بر زمین می خوردند.

این تنها جایی نبود که از اهل بیت یک نفر زمین می خورد، چند جای دیگر هم در تاریخ داریم:

یک مادری را می شناسم از خانه تا مسجد چند مرتبه زمین نشست و بلند شد.

یک آقایی را می شناسم که تا خبر جان دادن همسرش را شنید از مسجد تا خانه می دوید و زمین می نشست.

یک آقایی را می شناسم از خیمه گاه تا کنار بدن علی اکبرش می دوید و زمین می خورد. یک خواهری را می شناسم از خیمه تا گودال هی می دوید و زمین می خورد. از حرم تا قتلگه … .

یک آقایی را می شناسم لحظه های آخر در یک قسمت کوتاه از شدت تیر و نیزه ها زمین خورد و بلند شد.

یک دختری را می شناسم نیمه شب تو بیابان ها زمین خورد بلند شد … .

 

منبع:کتاب گلواژه های روضه 

زن های طوس و زن های مدینه

زن ها و تازه عروس ها گریه کردند، حاضر شدند مهریه هاشون رو ببخشند بیایند بدن عزیز فاطمه رو دفن کنند، آقا امام رضا (علیه السّلام) غریب نمونه.

این قدر گل روی تابوت آقا ریختند، تابوت زیر گل ها پنهان شد.

اما من تو مدینه یه تابوت سراغ دارم، کنار قبر پیغمبر به جای گل تیرباران شد… .

 

منبع:کتاب گلواژه های روضه 

روضه امام رضا علیه السلام/مرحوم کافی

نمی دانم چرا امشب دلم بهانه می گیرد؟ دلم می گوید: ای کافی! این مردم را بردار و کنار قبر علی بن موسی الرضا(ع) ببر.

 

مانند سگ گرسنه و گربه لوس

                                   مالم رخ بر آستان شه طوس

زیرا که سگ گرسنه و گربه زار

                                   از سفره اغنیا نگردد مأیوس

 

آقا وقتی خواست از مدینه حرکت کند، یک عده زن و بچه دور خودش جمع کرد.

گریز زیبا/ همه برای من بلند گریه کنید!

السَّلام ُ عَلی مَن اَمَر اَولادَهُ و عیالَهُ بِالنَّیاحَةِ عَلیهِ قََبلَ وُصُولِ القَتُلِ اِلَیهِ .

سلام بر آن مولایی که به فرزندان و عیال خود دستورداد قبل از اینکه شهید شود بر او گریه و زاری نمایند

همه بستگان را جمع کردند فرمودند : همه برای من بلند گریه کنید . گفتند آقاگریه دنبال مسافر میمنتی ندارد . فرموده باشد آری آن مسافری که امید به بازگشت داشته باشد من دیگر از این سفر برنمی گردم اما جد غریبش حسین ، روز عاشورا عازم میدان شد یک وقت دید ذوالجناح قدم از قدم برمی دارد دید دخترش سکینه آمده  . چه کرد این وداع با قلب حضرت ، همین قدر بگویم ، دیدند حضرت اشک دختر پاک کرد فرمود : دخترم با اشکهایت دلم را مسوزان .

روضه/ موفق بخدا بابایم را کشتند!

ای رخت چشمۀ خورشید رضا                                        مهر تو مایۀ امید رضا

نام تو ذکر مناجات من است                                   حرمت قبلۀ جانان من است

قبله اهل محبت حرمت                                          کعبه عشق سیه پوش غمت

بازدر سینه شکسته است دلم                               در عزای تو نشسته است دلم

تو خریدار دل سوخته ای                                    چونکه دلخون و جگر سو خته ای

هنگامی که امام رضا می خواست از مدینه حرکت کند دست جوادش را گرفت آورد کنار قبر جدش خاتم الانبیا ، عرضه داشت یا جداه مرا از جوارت دور می کنند  اما جوادم را به تو می سپارم  غلامی داشت به نام موفّق ، سفارش جوادش را به موفق هم  کرد روزها دست جواد را می گرفت به باغستان های مدینه گردش می داد تا دوری پدر او را دلتنگ نکند موفق می گوید : یک روز از تو خانه بیرون آمدیم دیدم امام جواد ناراحت و غمگین است رسیدیم بالای یک بلندی ، یک وقت دیدم امام جواد رویش کرد به طرف خراسان سه مرتبه صدا زد : لبیک ، لبیک ، لبیک یک وقت دیدم جوادالائمه از نظر غایب شد هراسان و ناراحت شدم خدا اگر به خانه برگردم جواب مادرش را چه بدهم یک مرتبه دیدم آقا از دور نمایان شد ، دویدم خودم را به قدمهایش انداختم ، دیدم آقا شال عزا به گردن انداخته صدا می زند : موفق بخدا بابایم را کشتند

آقا جان از مدینه آمده ام

دلم برای غریبان همیشه سوزان است                     علی الخصوص غریبی که در خراسان است

غریب تر ز حسین و رضا اگر خواهی                               برو بقیع و ببین قبرها ویران است

نقل می کنند زائری از مدینه آمد خراسان برای زیارت امام رضا ، همین که حرم با صفا ی امام رضا را دید ، زائرن را دید ، خدّام را دید . این زائر دم در ایستاد . صدا زد : آقا جان از مدینه آمدم ، در مدینه بودم ، به من می  گفتند امام رضا غریب است ، گذر نامه گرفتم ، با تمام مشکلات آمدم ترا زیارت کنم . حالا می بینم گنبد و بارگاه داری ، زائرین مثل پروانه دور حرمت می گردند آقا اگر می خواهی غریب ببینی بیا برویم مدینه، چهار تا قبر غریب نشانت بدهم که قبورشان با خاک یکسان است حتی یک سایبان هم ندارند . روزها آفتاب بر آن قبورمی تابد .

خراسان بدن امام رضا را گلباران  کردند ، اما مدینه جنازه امام حسن را تیر باران کردند ، کربلا هم بدن امام حسین را زیر سمّ اسبها قرار دادند .

زهر جفا

از همین جا دلها را روانه کنیم حرم امام رضا ، انشاءالله کنار حرمش ، پیغمبر دو تن را پارۀ تن خطاب کرده ، یکی مادر سادات زهرای مرضیه است ، فرمود : فاطمه پارۀ تن من است . یکی هم امام رضا ، یا رسول الله پارۀ تنت در خراسان به زهر جفا مسموم کردند چنان زهر کاری بود آقا مثل شخص مار گزیده به خود می پیچید .

تمام تار و پود من بسوزد                                         همه شمع وجود من بسوزد

خدایا ناله هایم را اثر نیست                                    کنار بستر من یک نفر نیست

                                     غریبم من غریبم من غریبم

نمی دانم کجایی ای جوادم                                    چرا از من جدایی ای جوادم

عیادت از من دور از وطن کن                                   بیا با دست خود من را کفن کن

                                     غریبم من غریبم من غریبم

اباصلت می گوید : امام چشمش به در بود امام جواد آمد آن لحظات آخر سر بابا را به دامن گرفت ، اما کربلا (آماده اید بگویم یا نه ) زین العابدین نتوانست بیاید قتلگاه ، عمه اش زینب آمد دید حسینش تنهاست ، دید شمشیرها و نیزه ها در یک نقطه فرود می آید دستهایش را روی سر گذاشت هی فریاد می زد : وا محمدا ، واحسینا .

ضامن غریبان

ای آنکه هست بر همه عالم عطای تو                               محروم کی شود ز عطایت گدای تو

هشتم امام عالمی و بضعة الرسول                           ای آنکه مصطفی شده مدحت سرای تو

یک شرط ز شرایط توحیدی و بود                                             حصن امان اهل ولایت ولای تو

آلوده دامنم ز گنه لیک گشته ام                                              غرقه بحر رحمت نا منتهای تو

من بی پناه مانده و کهف الوری تویی                                        آورده ام پناه به دولتسرای تو

                                    شرمنده ام ز کرده خود یا ابوالحسن

                                   خواهم در آستان تو عفو از خدای تو

مرد صیاد می گوید : با چه زحمتی آهو را به دام انداختم ، یک مرتبه دیدم یک آقای نورانی مقابلم ظاهر شد ، یک نگاه به آهو کرد ، یک نگاه به من کرد ، فرمود : مرد صیاد می دانی این آهو چه میگه ؟ گفتم نه آقا ، فرمود : مرد صیاد این آهومیگه من دو تا بچه دارم ، منتظر من هستند اجازه بده بروم بچه هایم را ببینم و برگردم  ، گفت : آقا من با چه زحمتی این آهو را به دام انداختم شما می گویید رهاش کنم برود ، اگر برود دیگر برنمی گردد (قربانت بروم امام رضا ).

فرمود : من اینجا می مانم ضامن این آهومی شوم .

مرد صیاد می گوید: قلاده را برداشتم با خودم گرفتم الان آهو فرار می کند اما قلاده را از گردنش باز کردم . دیدم آهو آمد یک دور ، دور آقا زد یک نگاه به قد و بالای آقا کرد سرش را پایین انداخت و رفت . مدتی گذشت من متحیر بودم . گفتم آقا دیدی آهو بر نگشت . فرمود : مرد صیاد خوب تو این بیابان نگاه کن ، یک نگاه کردم دیدم آهو دارد از دور می آید ، دو تا بچه هایش دارند دنبالش می آیند ، آمد و آمد تا خودش را رساند به آقا ، تا رسید خودش را انداخت روی قدمهای آقا این بچه هاش  هم دور آقا می گردند .

یک نگاه کردم گفتم آقا شما که هستید ؟ فرمود : من ضامن غریبان علی بن موسی الرضایم . حالا همه با هم صدا بزنیم رضا جان ، رضا جان ...

متن و صوت روضه امام حسن مجتبی علیه السلام- میثم مطیعی

          

می خوام روضه ی امام حسن علیه السلام بخونم،آقا،آقا،همه ی اموات،شهدا،فیض ببرند.خزاز قمی نوشته در کفایة الأثر ،از بزرگان شیعه است در قرن چهارم،از جُناده نقل کرده:

دَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ اومدم ملاقات آقا فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ "آقا یه روز لباس کارگری میپوشیم میاییم مدینه،یه روز میاییم حرمت رو میسازیم،اگه امام زمان(عج)لایق بدونه اول بریم قبر مادرت رو آباد کنیم" میگه وارد شدم بَیْنَ یَدَیْهِ طَشْتٌ دیدم مقابل آقا طشت هست یُقْذَفُ فِیهِ الدَّمُ لخته های خون داخل طشت میریزه"امشب امام حسن میخواد مارو نصیحت کنه،موعظه کنه،ما که گرفتار هوای نفسیم" وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً دیدم جیگر مبارکش قطعه قطعه خارج میشه مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَةُ لعنت الله علیه

دانلود 8 روضه صوتی اربعین از سخنرانان مشهور

استاد فاطمی نیا

دریافت

دانلود نرم افزار اندروید نخل میثم

دریافت
حجم: 3.17 مگابایت

 

گریز شهادت شهید همت به تن بی سر اباعبد الله علیه السلام!

همرزم شهید همت نقل میکنه:

در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود‌‌ همان طور که به عقب می‌آمدم خود را دلداری می‌دادم که نه این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می‌گردند به ناچار و اگر چه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است.

شب‌‌ همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت . روز بعد هم متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به علت نداشتن هیچ نشانه‌ای مفقود شده است. من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم. علت مفقود شدن جنازه حاج همت نداشتن سر در بدن او بود اما بعدا بواسطه لباسهایش شناسایی شد!

اما قربان اون شهید بی سری که لباسی در تن ندارد که شناسایی شود
 

دانلود 10 کتاب با موضوع حضرت زینب سلام الله علیها

 

۱ ۲
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan