روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

روایت شهادت حبیب بن مظاهر / مقتل

چون ابو ثمامه عمر بن عبد الله صائدی قتل پی در پی یاران سید الشهدا (علیه السلام) را دید به امام حسین (علیه السلام) عرض کرد :

یا اباعبدالله (علیه السلام) قربانت من میبینم که این لشکر بتو نزدیک شدند و تا ما کشته نشویم انشاء الله تو را نکشند ؛ من دوست دارم نماز را که وقتش رسیده بخوانم بعد به نزد خدا بروم.

امام حسین (علیه السلام) سرش را به سمت آسمان بلند نمود و فرمود :

ذکرت الصلاه جعلک الله من المصلین الذاکرین نعم هو وقتها

نماز را یادآوری کردی خداوند تو را از مصلین قرار دهد. آری اول وقت است ؛ از اینها بخواهید از ما دست بردارند تا نماز بخوانیم.

حصین بن تمیم گفت : نماز شما قبول نیست.

حبیب بن مظاهر گفت : بگمانت نماز آل رسول قبول نیست و نماز تو شرابخوار قبول است؟

حصین بن تمیم بر آنها حمله برد و حبیب بن مظاهر پیش رفت و شمشیری به صورت اسب او زد که اسبش پرید و او از اسب افتاد و یارانش یورش بردند و او را از دست حبیب نجات دادند. و حبیب اینچنین رجز می خواند :

معنی : بودیم اگر که هم شماره بخدا                    یا نیم بدیم پشت کردید به ما

                                قومی نشناسیم دنی تر زشما

و حبیب در روز عاشورا این رجز را هم می خواند :

معنی :   منم حبیب و پدرم مظهر                         یل نبرد و جنگ من پر شرر

        شما مجهزتر و هم فزون تر                     ما هم شکیباتر و با وفا تر

        دلیل ما هم برتر است و اظهر                   حقا که اتقی از شما و اعذر
و به لشکر حمله کرد و نبرد شدیدی نمود که شصت و دو مرد را کشت. تا اینکه مردی از بنی تمیم بر سر او شمشیری زد و تمیمی دیگری نیزه ای به او زد که روی زمین افتاد ، خواست بر خیزد حصین بن تمیم شمشیری بر سرش زد که افتاد و آن تمیمی دیگر فرود آمد و سر از بدنش جدا کرد در حالیکه هنوز جان در بدن داشت.

وقتی حبیب بن مظاهر کشته شد امام حسین (علیه السلام) خمیده شد و فرمود :

لله درک یا حبیب ؛ مرد با فضیلتی که در یک شب قرآن را ختم می کردی. و فرمود : خودم و اصحاب با وفایم را به حساب خدا میگذارم . حصین به آن تمیمی گفت : من در کشتن او با تو شریکم. گفت : بخدا جز من کسی او را نکشته.

حصین به او گفت که سر او را به من بده به گردن اسبم بیاویزم که مردم ببینند و بدانند در قتلش شریکم سپس آن را بگیر و بنزد عبید الله زیاد ببر و مرا حاجتی به جایزه آن نیست ؛ او حاضر به این کار نشد و قوم او او را راضی کردند. سر حبیب را به او داد و در گردن اسبش آویخت و در لشکر گردانید سپس به او برگرداند. او سر را به اسب خود آویخت و به قصر ابن زیاد برد که قاسم بن حبیب (پسر حبیب بن مظاهر) که در سن نزدیک به بلوغ بود او را دید و سر را شناخت و بدنبال او راه افتاد و همراه او به قصر می رفت و می آمد و توجهش به او (پسر حبیب) جلب شد و از او پرسید : پسر چرا دنبال من راه افتاده ای؟

گفت : چیزی نیست

گفت : آخر خبری هست ، بمن بگو.

گفت : این سر پدر من است آن را به من بده بخاک سپارم.

گفت : پسر امیر راضی نمی شود این سر به خاک رود و من می خواهم از او جایزه خوبی بگیرم.

در جوابش گفت : ولی خدایت کیفر بدی خواهد داد ، بخدا بهتر از توست که او را کشته ای و بر پدرش می گریست.


منابع :

وقعت الطفص 229.

تسلیه المجالس ج2 ص 291.

بحار الانوار ج 45 ص 21.

عوالم العلوم ج17 ص 264.

مستدرک الوسایل ج8 ص 253.

منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ج 15 ص 301.

سفینه البحار ج 1 ص 516 و 652.

الصلاه فی الکتاب و سنه ص 201.

لواعج الاشجان ص 155.

معالم المدرستین ج3 ص 111.

موسوعه کلمات امام حسین  ج4 ص 535.

الکنی و الالقاب ج1 ص 34.

تاریخ طبری ج 4 ص 334.

الکامل فی التاریخ ج 4 ص 70.

اعیان الشیعه ج1 ص 606.

مقتل الحسین ابی مخنف ص 142.

کربلا الثوره و الماساه ص 316.

من اخلاق الامام حسین ص 239.

موسوعه شهادت معصومین ج2 ص 219.

ابصار العین فی انصار الحسین ص 120.

الاخلاق الحسینیه ص 29.

المجالس العاشوریه ص 214 و ص 374.

در کربلا چه گذشت 248.

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan