روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

متن روضه علی اکبر علیه السلام-حاج محمدرضا طاهری

تا گفت:بابا برم میدان،گفت:برو عزیز دلم

من نگویم مرو ای مارو

اما شرط داره

لیک قدر ی بر من راه برو

بذار یه بار دیگه قد و بالات رو ببینم بابا

برو میدان ولی آهسته برو

دیدن عمه ی دل خسته برو

تا شنیدن اهل و عیال،خیمه نشینان،مخدرات همه از خیمه بیرون دویدن،خواهراش اومدن،دور علی اکبر و گرفتن،یکی صدا می زنه،داداش به غریبی بابام رحم کن،کجا داری میری علی جانم،ابی عبدالله دید علی اکبر این طوری که زن و بچه حلقه زدن دورش نمی تونه بره،فرمود:رهاش کنید،او غرق در ذات خداست،علی دیگه موندنی نیست،حسین خودش راهیش کرد،اما همین که داره میره،دیدن این پیرمرد داره دنبالش می دوه،محاسنش رو روی دست گرفته،خدایا شاهد باش،اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً به رسول الله رو دارم به میدان می فرستم،همه ایستادن دارن دلاوری علی رو نگاه میکنن،اون کسی که بیشتر از همه صدای الله اکبرش بلنده،عمو عباس ِ،تا هر یک از دشمن رو رو زمین میندازه،صدای عباس بلند میشه،الله اکبر،روایت نوشته، صد و بیست نفر رو این آقا زاده ی ابی عبدالله،یک تنه به درک واصل کرد،تا موقعی که نانجیبی،پشت یک درخت خرما،ایستاد،منتظر،به نامردی،کمین گذاشت،خیلی از بچه های ما تو کمین های دشمن،وارد می شدن،تو تله های کمین گیر می کردند،مثل علی اکبر میشدند،یکی از شهدا تو خاطراتش آوردند،گفت:اون لحظه ی آخر هر کدمشون یه چیزی به دلشون عنایت می شد،گفته بود:من معنی ارباً اربا رو می خوام بفهمم،یا برگردم تهران سئوال کنم،ارباً اربا یعنی چی؟یا همین جا اربابم به من نشون بده،مثل علی اکبر ارباً اربا شد،

خمپاره درست کنار پاش خورد،تیکه تیکه شد،نانجیب کمین گذاشت،گفت:گناه عرب به گردنم باشه اگر،داغش رو به دل مادرش نگذارم،همچین که اومد با نیزه ای به علی اکبر زد،دیگری شمشیر به فرق نازنینش،اختیار از کف داد،دست به گردن اسب انداخت،خون سر روی چشای اسب ریخت،اسب اشتباه به جای اینکه برگرده،به سمت خیمه ها رفت تو دل دشمن،هرکسی که بغض از علی داشت دورش رو محاصره کردن،یکی با نیزه میزنه،یکی با شمشیر می زنه،عباس داره این منظره رو می بینه،رنگ صورتش پرید،ابی عبدالله شنید آخرین صدای علی اکبر رو،آخرین نفس هاشه، ابَتا عَلَیکَ مِنّى‏ السَّلامَ ،یعنی بابا خداحافظ ،حسین...............

فروغ چشم من از چشم نیزه ها افتاد

عصای پیری من زیر دست و پا افتاد

عزیز یوسف من چنگ گرگ ها حس کرد

یه روایت ساختگی درست کردن، یه پیراهنی رو خون آلود کردن ،اومدن به یعقوب گفتن بچه ی تو رو،گرگ ها دریدن،اینم پیراهنش،با همین پیراهن اینقدر یعقوب گریه کرد،چشماش نابینا شد؛بعضی ها می گن چرا ابی عبدالله ؟یه بعدی نگاه می کنن به روضه ها،حسین خودش روانه میدان کرد،بله،مرحوم واعظ قزوینی به نقل از شیخ حُر آورده،از مقتل شیخ حُر،می گه ابی عبدالله وقتی اومد دیدن پسرش،از دور که نگاش به بدن علی اکبر افتاد،چی دید من نمی دونم،ابی عبدالله پیاده شد،چرا با اسب نرفت این خودش یه بحثی است،می خواست با پاهای خودش حسین بره،همچین که یه قدم برداشت،دیدن پاهای حسین لرزید،خورد زمین،دو زانو،دو زانو خودش رو آورد،تا کنار بدن،آه علی علی

عزیز یوسف من چنگ گرگ ها حس کرد

زبس که رونق یعقوب قصه ها افتاد

به زخم نیزه ای از روی اسب از پهلو

مرا به خاک جگر گوشه ریخت یا افتاد

آی جوون ها امشب که رفتید خونه یادتون باشه،اگه بیدار بود از روضه برگشتید برو دست و پای پدرت رو ببوس،اگه نه فردا،نمی دونید چقدر خونه دل می خوره یه پدر،تا جوونش رعنا میشه،خوش قد و بالا میشه،دیگه یه موقع هایی  حیا میکنه این بچه رو در آغوش بگیره،آرزوش ِ بغلش کنه،ببوستش،دنبال فرصت میگرده«یکی از فرصت ها وقتی از امام صادق علیه السلام سئوال کردن،کی برای یک پدر ،برای یک مادر شیرین ترین لحظه است؟فرمود:شب دامادی جوون جلو چشم این بابا راه بره،هی قد و بالاش رو نگاه کنه،بگه بابا قربون قد و بالات برم،کی آقا سخت ترین لحظه است؟فرمود:اون لحظه ای که بابایی بیاد کنار بدن بچه اش بشینه» صاح الإمام سبع مرات ، آه ولداة! آه واعلیّا،هفت مرتبه ابی عبدالله از پرده ی جگر هی صدا می زد ای پسرم،هرچی ابی عبدالله صدا ناله اش بیشتر می شد،این نانجیب ها دست می زدن،کف می زدن،هلهله کردن،این بیت رو باباها می فهمن:

کسی که بین مژه کرده ام بزرگ

آیا چنین زهم شده پاشیده در عبا افتاد

این علی اکبر منه

زدم به هم افسوس و زانویم تا خورد

دلم شکسته و در ورطه ی بلا افتاد

گفت:علی جان

ذبیح من

ابراهیم برا همچین روزی،وقتی گوسفندی فرستاده شد،قوچی آسمانی برا ابراهیم فرستاده شد،گفتند:بکُش،نذرت رو ما قبول کردیم،ابراهیم(ع) اصرار داشت خدایا،من می خوام داغ این پسر ،رو دلم بمونه،بفهمم،جبرئیل نازل شد،براش روضه خوند روضه علی اکبر رو،ابراهیم شروع کرد گریه کردن،اینقدر گریه کرد بی تاب رو زمین افتاد،خطاب رسید:ابراهیم این گریه ای که کردی ما در عوض قربانی کردن پسرت قبول کردیم،بلکه فضیلتش بالاتر از اونه برا ما، اما ذبح عظیم کربلا اتفاق می افته.

ذبیح من زبرت با خداست برخیزم

به جان زداغ غمت شعله ی عزا افتاد

نشست چین و شروع کرد به رخ که می بینم

ترک به ماه جبین تو از قفا افتاد

اذان ظهر که شد علی اکبر اذان گفت،بابا لذت می بره،همه جا تو راه،مؤذن ابی عبدالله علی اکبر بود،حالا نشسته به التماس میگه:

نماز عصر مرا پس اذان نخواهی گفت

گلو بریده لب خشکت از صدا افتاد

نه قطعه قطعه فقط، نقطه نقطه ات کردند

تنت به پهنه ی این دشت تا کجا افتاد

خدا کند که خطای نگاه من باشد

که از تمام قدت چند نقطه جا افتاد

میان هلهله و خنده ها کم آوردم

به سان محتضری که زتن و تا افتاد

آی جوون های باغیرت،چی کشیده ابی عبدالله،این منظره رو دیده و داره برا علی اکبرش میگه،می خوام حقش رو ادا کنی.

بلند شو پسرم چشم خیل نامحرم

نمی گه به قد و بالاش،این قدر نزدیک بوده زینب میون دشمن، که این رو میگه

بلند شو پسرم چشم خیل نامحرم

به خاک چادر ناموس کبریا افتاد

یعنی تو این راه اینقدر عمه ات زمین افتاده.

و وضع خده علی خده،صورتش رو به صورت علی گذاشت،صدا زد قتل الله قوماً قتلوک، علی الدنیا بعدک العفا، علی علی علی..............

منبع: کتاب گودال سرخ

یاعلی اکبر ادرکنی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan