روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

گریز و روضه سر بابا در آغوش رقیه سه ساله/متن و صوت

وقتی بی بی تمام بچه ها را خواب کرد، یه وقت دید گوشه خرابه تو تاریکی ها بچه ای پا شده هی می گوید: بابا بابا . بی بی بلند شد آمد جلو دید رقیه هست؛ هر کاری می کند، این بچه آرام بشود، نمی شود هی می گوید عمه من بابایم را می خواهم، طولی نکشید دیدند یک غلامی یک طبقی آورد، تمام بی بی ها کنار رفتند اما این آقازاده جلو آمد، همین که روپوش را از طبق برداشت، دید سر بریده حسین ...

سر بابایش را برداشت و به سینه چسباند، آی پدرم، پدرم، بابا نبودی رقیه ات را کتک زدند، رو خار های مغیلان دواندند، یه وقت دیدند دیگه بچه ناله نمی کند.مرحوم مجلسی نوشته: مادرش هم در خرابه بود، یک دفعه خانوم صدا زد، زینب جان چرا رقیه ام دیگر بابا نمی کند، وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است...


منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام  کافی رحمه الله.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan