روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

متن و صوت روضه شب نهم محرم_اباالفضل العباس علیه السلام -حاج مهدی سلحشور

                              دانلود روضه                         

 زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن

از خیمه ها جدا شده ای احتیاط کن

اوجی گرفته ای و به طوبی رسیده ای

هم قدِّ مرتضی شده ای احتیاط کن

مهتاب روی شانه ی تو آب زیر پات

یک دست تا خدا شده ای احتیاط کن

یک "ان یکاد" نذر خودت کن برادرم

خیلی گرانبها شده ای احتیاط کن

یک لشکر آمده که بگیرد تو را ز من

از بس که دلربا شده ای! احتیاط کن

دستت که قطع شد همگی جنگ جو شدند

حالا جداجدا  شده ای احتیاط کن

دیگه شب آروم نشستن نیست

ای وای حرمله سر زانو نشسته است

مقصود تیرها شده ای احتیاط کن

ماه من تو کجا و خاک کجا

آسمان را سپرده ای به زمین

خوب شد زینبم نبود و ندید

با چه وضعی تو خورده ای به زمین

          ****

با زمین خوردنت من افتادم

خواهرم بین خیمه ها افتاد

یکی از دست های تو اینجاست

بگو آن دیگری کجا افتاد

این همه سال منتظر بودم

بشنوم یک برادر از آن لب

گفتی اما چگونه، شکر

ولی حسرتش ماند بر لب زینب

با چه رویی به خیمه برگردم

چه بگویم جواب طفلان را

تا برایت دعا کند دیدم

جمع کرده رباب طفلان را

با چه رویی حرم روم وقتی

پیکرت را نمی برم عباس

بعد تو وای بر دل زینب

بعد تو وای بر حرم

ترسم از غارت تو  و خیمه ات

این جماعت زحرص لبریزند

نروم میروند سمت خیام

بروم بر سر تو میریزند

غارتش را شروع کرده عدو

آن که این مشک  پاره را ببرد

با چه وضعی غروب از خیمه

معجر و گوشواره را ببرد

دعا کنیم همین امشب،یه نشونی از اباالفضل،یه نشونی از علی اکبر،یه نشونی از مادر سادات،تو بدنتون باشه و جون بدید،ان شاءالله بی سر بیام ارباب،یکی از شهداست،بنام شهید اباالفضل شفیعی،میگن همیشه میگفت:دوست دارم مثل اباالفضل به شهادت برسم،وقتی افتاده رو زمین،دو تا دستاش از بدن جدا شده،وصیت نامه اش رو از جیبش در اوردند،دیدن نوشته خدایا،اسمم اباالفضله،آرزوم هم اینه مثل عباس دو تا دستام جدا بشه،حتی تو جون دادن هم عاشقا این طور اقتدا میکنن،امشب یاد کنیم از همشون،از همه شهدا،تو خط میگن  نقل مجلس اونها این بوده،یکی میگفته من اباالفضلیم،ان شاء الله مثل عباس دست نداشته باشم،یکی میگفته:من علی اکبریم،ان شاءالله ارباًاربا بشم،چیزی از من برنگرده،یکی میگفته:هر کجا قرار باشه ترکش بخوره ،خدا کنه اول یه ترکش به پهلوم بخوره،قیامت بتونم پیش مادرم سرم رو بالا بگیرم،یکی از شهدا میگن دیدیم داره میخنده،گفته من همه رو سپرده ام به خود ارباب،هر چی خودش بخواد،هر جوری خودش میپسنده،من همین جور راضی ام،این جوری شهدا عشق بازی میکردند با مولا و آقای خودشون،تو جون دادنشون هم میخواستن اقتدا کنند به اهلبیت،زندگیمون هم ان شاءالله این جور بشه،لبیک به امام بتونیم بگیم،بخدا صدای هل من ناصر ینصرنی حسین،در همه ی زمانها جاریست،کل یوم عاشورا،کل ارض کرببلا،لذا مرحوم آقای نجفی میگه :تو کربلا پرده ها که کنار رفت،گوش دلم شنوا شد،دیدم صدای زنگ سیدالشهدا بلند شد،با صدای زنگ داره این صدا تو همه ی فضا می پیچه:هل من ناصر ینصرنی،چند ثانیه نکشید،دیدم صدای زنگ حرم عباس بلند شد،صدا داره بلند میشه:لبیک،لبیک،لبیک..این ولایت پذیری رو باید از عباس یاد گرفت،غیرت اباالفضلی در دفاع از دین و حریم ولایت باید داشت،امام حسن در خونه نشسته بود،جلوی در آقا لحظاتی نشسته بود،یه نامرد ملعونی نابینا بود،عصا زنان اومد سمت صدای امام حسن مجتبی،سر این عصا تیز بود،یه میخ بلندی سر این عصا بود،تا رسید کنار اما حسن،این نوک عصا زمین رو لمس کرد،رسید به پای امام حسن،این عصا رو برد بالا محکم کوبید رو پای امام حسن،روایت میگه،از اون طرف پای آقا بیرون زد،آقا رو زمین افتاد،آقا رو برداشتن خونه بردند،آقا قمر بنی هاشم از راه رسید،گفت:حسن جان چیه؟هرکاری کرد امام حسن نگفت،آقا پرسون پرسون فهمید کی بوده،بیرون شهر گیر آورد یارو رو ادب کرد،بماند حرفا مفصله،این قدر تعصب به حریم ولایت داشت،عرضم اینه عباس جان وقتی افتادی رو زمین،اقات حسین وسط میدان اومد این خون رو پیشانی رو پاک کنه،دامن عربی رو بالا زد،یه سنگی به پیشونی آقا اصابت کرده،یه تیری به قلب آقا خورد،به سینه ی آقا خورد،هر کار کرد ابی عبدالله،از جلو این تیر رو بیرون بکشه نشد،از پشت سر این تیر رو ابی عبدالله در اورد،مثل ناودانی خون از آقا جاری بود،دست زیر خون میبرد،به آسمان میپاشید،به سر و رو میپاشید،ناله میزد،گفت:خدا تو شاهد باش منو اون دو نفر کشتند،اقا دو تا تیر دل شیعه رو تا قیام قیامت سوزونده،هرچی گریه کنند تمومی نداره،یکی همون تیری که ابی عبدالله هر کاری کرد از جلو بکشه نتونست،از پشت سر کشید،یکی هم تیری که به چشم عباس خورد،تصور کنی بیچاره ات میکنه،تیر میخورد به بدن اصحاب،این تیرو با دستشون در می آوردند؛اما اینقدر تیر خورده بود به قمر بنی هاشم، حتی صار کالقنفذ، مثل خار پشت،اینقدر تیر تو بدن آقا بود،اما اینی که خورده بود تو چشمش،خم شد،تیر رو گذاشت بین دو تا زانوهاش،تا اومد بکشه بیرون،با عمود آهن....                       

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan