روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

متن روضه شام غریبان -حاج محمد رضا طاهری

                                           

بگذار ناله از جگر خود برآورم

جانم بگیر تا شب غم را سرآورم

وقی برای گریه ندارم،نگاه کن

باید که کودکان تو را دربرآورم

جسمی نمانده تا که سپر بیشتر شود

چشمی نمانده تا که دو چشمی تر آورم

باید دو طفل بی نفس ِ زخم خورده را

از زیر خارهای بلا پرپر آورم

باید که چند کودک ترسیده ی تو را

از خیمه های مانده در آتش درآورم

گفت:ابی عبدالله هرکسی رو ظهر عاشوراء تعقیب می کرد،او رو به هلاکت می رسوند،همه می دونستند که ابی عبدالله دنبال هرکی بره،می کشه،یکی از شامیان نقل میکنه:میگه دیدم حسین با ذوالجناح سمت من حرکت کرد،نفسم بند اومد،گفتم کارم تمومه،فرار میکردم،دیدم سیدالشهداء به اسم صدام کرد،فرمود :بایست کاریت ندارم،ایستادم دیدم آقا دستش رو جلو آورد،یه خلخال کف دست من گذاشت،گفت: میدونم به بچه ات وعده دای،براش سوغات ببری،این رو بگیر از پاهای بچه هام درنیار.چند تا معنی داره،معنی های روضه یه طرف،توی همچین موقعی ابی عبدالله حاجت دشمن رو میده،آی کسانی که یازده شب پرپر زدی برای اربابت،یعنی تو رو دست خالی از این جلسه رد میکنن،ای کاش اینها یه مقدار محبت رو که از ابی عبدالله میدیدند ،خجالت زده می شدند،تو روایت نوشته فاطمه ی صغری، که خیلی ها اون رو سه ساله ی ابی عبدالله معرفی کردند،یعنی رقیّه خانوم،میگه نشسته بودم،همین طور ابدان بی سر ،بی جان رو روی خاک میدیدم،یه وقت دیدم یه عده دارن سمت خیمه ها حمله میکنن،رسیدن به عمه ها،دیدم معجرها رو دارن میکشن،فرار کردم،صدای ناله ام بلند شد،وا محمدا،وا علیا،همین که داشتم می رفتم دیدم یه نفر از این کافرها از این دشمن ها دنبال من،من هم دارم فرار می کنم،با کعب نی به کتف من کوبید،رو خاک افتادم،چنان گوشواره از گوشم کشید،از هوش رفتم،یه لحظه چشمم رو باز کردم دیدم عمه جان من رو بغل کرده،دختر گلم،عزیز دلم،چشات رو باز کن،چه کشید زینب،ای وای ای وای، بعضی ها که حربه ای ندارن به روضه های روضه خونها گیر میدن،ما که اصل روضه رو هم نمی خونیم ،یه روضه ی ساده می خونیم گریه کنی،یکی از علماء این روضه رو برای مقام معظم رهبری حفظه الله خوندند،بخدا عمق فاجعه خیلی بالاتر از این حرف هاست،هرچی تا حالا شنیدید بالاتره،امروز ملائک اومدند به کمک ابی عبدالله،اجنه اومدند،سرپرست  و رئیس گروه اجنّه شیعه،زعفر جنی،کتاب ها نوشتند زمان مرحوم آیت الله بروجردی،از دنیا رفت،میگن خیلی ها پای منبر میدیدنش،وقتی روضه میخوندن،هرچی می خوندن،میگفت:نه ،بالاتر از این حرف ها بود،من با چشم های خودم دیدم چه کردن

باید که چند کودک ترسیده ی تو را

از خیمه های مانده در آتش درآورم

تا ساربان نیامده انگشت را بلند کن

باید روم ز دست تو انگشتر آورم

گهواره نیست ترس من از پشت خیمه هاست

باید نشان قبر علی را در آورم

باید برای دخترکان یتیم تو

قدری بگردم و دو سه تا معجر آورم

پیراهن امانتی مادرم کجاست

گشتم نبود تا که بر این پیکر آورم

نامحرمی به ناقه ی عریان اشاره کرد

باید روم به علقمه آب آور آورم

گیسوی مادرت زگلوی تو سرخ شد

باید که چادری به سر مادر آورم

تا باز هم نگاه کنم بر حسین خویش

باید باز هزار نیزه شکسته درآورم

***

ای کشتی نجات بشر قلزم کرم

باور نمی کنم که تو باشی برادرم

برسینه ی شکسته ی تو که نظر کنم

یاد آورم زسینه ی مجروح مادرم

حسین

ای تشنه لب حسین

حسین

عشق زینب حسین

حسین

ای بی کفن حسین

حسین

صدپاره تن حسین

میون این همه وحشی،یه نفر هم بود دلش یه خورده،به رحم اومد،میگه وقتی خیمه ها رو آتیش زدند،مقاتل رو وقتی می خونی،صرف این نبود بخوان خیمه ها رو به غارت ببرند،حروم زاده دستور داد،گفت:خیمه هارو بسوزونید،هرکی تو خیمه هاست آتیش بزنید،تعجب نکن،گفت:دیدم دختر بچه ای دامنش آتیش گفته بود،از خیمه ها بیرون دوید،پای برهنه روی این خارها داره میدوه؛با اسب دنبالش رفتم،دیدم بچه ترسید ،دستاش رو  روی سرش گذاشت،گفت:آی مرد ما یتیم شدیم،ما دیگه صاحب ندارم،گفتم:کاری باهات ندارم،اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم،تو این یکی دو روزه اینها فقط کسانی رو دیدن که فقط آتیش میزنن،کسی که بخواد آتیش دامنی خاموش کنه ندیده،بچه با تعجب نگاه کرد، وقتی آتیش دامنش رو  خاموش کردم،دیدم انگار یه چیزی می خواد بگه،خواسته ای داره،گفتم:چی می خوای،حرفی داری بگو،گفت:بگو ببینم تو خورجین اسبت،یه مقدار  آب پیدا میشه؟ سه روزه اینها آب رو به خیمه ها بستن،میگه اومدم یه مقدار آب آوردم براش،دستش دادم،دیدم هی نگاه به آب میکنه،هی اشک میریزه،گفتم:مگه آب نمی خواستی بخوری،دو جور گفتن،یه جورش اینه ،گفت:به من بگو علقمه راهش از کدوم طرفه،می خوام برم به عموم بگم:دیگه خجالت نکشه،آب آزاد شد،یه جوری دیگه هم اینجوری نقل کردن،گفت:چرا آب نمی خوری،گفت:برا اینکه هنوز صدای بابام تو گوشمه،هی میگفت:آخ جیگرم داره میسوزه،حسین..............

منبع: کتاب گودال سرخ
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan