منبرکوتاه امام باقر (ع) 1
ای ولــیّالله داور، السـلام
ای سلامت از پیامبر، السلام
حجّت خلاق اکبـر، السلام
زادۀ زهـرای اطهر، السلام
السلام ای باقـر آلرسـول
چارمین فرزند زهرای بتول
*
ای نبی بـر تو فرستاده سلام
وی به زینالعابدین، ماه تمام
هفتمین معصومی و پنجم امام
مکتبت تا صبح محشر، مستدام
تیغ نطقت میشکافـد، علم را
روح میبخشد مرامت، حلم را
*
ای سـلام ذات حـیّ داورت
بر تو و نطـق فضیلتپرورت
علم آرد سجده بر خاک درت
حلم گردیده است بر دور سرت
نسل نوری هم ز باب و هم ز مام
خـود امام و مـادرت بنـت الامام
*
شب شهادت امام باقر علیه السلامه دلها را روانه کنیم مدینه بریم پشت دیوار بقیع
آقا جان
کیستـی ای آیت سـرّ و علن؟
تو هم از نسل حسینی، هم حسن
تو امـامت را روانـی در بـدن
ای ولایـت را چـراغ انجمـن
علم تو، علـم خداونـد جلیل
وحی باشد بر لبت بیجبرییل
*
یابن زهرا گر چه با بغض تمام،
حرمتت گردید پامال هشام
بر تنت آزار آمد صبح و شام،
تو امامـی، تو امامی، تو امام
نور از هر سو که خیزد، دیدنی است
چهرۀ خورشیـد کی پوشیدنی است؟
*
تو خـزانِ بـاغ زهـرا دیدهای
تو تن بیسر به صحرا دیدهای
گـردن مجـروح بابا دیدهای
بر فراز نیـزه سرهـا دیدهای
کاش میدیدم چه آمد بر سرت
یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟
*
آ ه بمیرم برات آقا
تو چهلمنـزل اسارت دیدهای
از ستمکاران جسـارت دیدهای
خود عزیزی و حقارت دیدهای
تشنگی و قتل و غارت دیدهای
چارساله، کـوه ماتم بردهای
مثل عمه، تازیانه خوردهای
*
دیگه چی پسرفاطمه
شـام بـود و مجـلس شوم یزید
چشم تو چوب و لب خشکیده دید
گـه سکینه ناله از دل میکشید
گاه زینب جامـه بـر پیکـر درید
چشم بر رگهای خونین دوختی
سـوختی و سـوختی و سوختی
آقا امام باقر(ع) همه صحنه های کربلا را شاهد بوده ، عاشورا را دیده ،
قتلگاه را دیده کوفه را دیده ، اما مثل فردا مدینه یک پارچه غوغا شد ،
مردم با سر و پای برهنه به تشئیع آقا و مولایشان آمدند آقا امام صادق (ع)
شال عزا به گردن انداخته ، بدن امام باقر(ع) را آوردند کنار قبر عزیزانش
دفن کردند ، مردم تجلیل و احترام کردند پسر فاطمه را ، اما دلهای آماده از
شما می پرسم بدن پسر اینطور برداشته می شود احترام می شود اما بدن مادرش
چند نفربیشتر نبودند غریبانه بدن زهرا ی اطهر را تشییع کردند غریبانه دفن
کردند زهرا جان ......
شعر از استاد سازگار
*********
منبرکوتاه امام باقر (ع) 2
دعای توسل امام باقر
من غصه دار غصه های بی قرینم
من کربلا را یادگار آخرینم
من یادگار روزهای خاک وخونم
من یادگار چهره های لاله گونم
من تشنگی را در حرم احساس کردم
یاد دو دست خونی عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
آی دلهای مدینه ای
گرچه کنون مسموم از زهر هشامم
من کشته ویران ای در شهر شامم
من روضه خوانی در منا بر پا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم
من سوختم از داغ بانوی مدینه
قربان مظلومیتت آقا
من سوختم از داغ بانوی مدینه
سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه
حالا که نقش زهر کین در جسم مانده
از جسم پاک من فقط یک اسم مانده
یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده
در مجلس مستی مرا دعوت نموده
زهر عدو خون کرده قلب آتشین را
گریان نموده چشم زین العابدین را
یه جمله روضه بخوانم سد فیض نکنم مدینه یک پارچه ناله وماتم شد .دوستان و
شیعیان حضرت آمدند . شاگردان امام باقر(ع) وا اماما می گفتند . امام صادق
(ع) بر بدن بابا نماز خواند ، بدن مطهر امام باقر (ع) را بردند داخل بقیع
کنار قبر پدرش زین العابدین (ع) دفن کردند، احترام کردند .
عرضه بدارم آقا بدن شما را شیعیان و دوستان بردند داخل بقیع دفن کردند اما
کربلا به فدای آن بدنی که سه شبانه روز روی خاک گرم کربلا بود . بنی اسد
بدن را نشناختند تا اینکه امام سجاد (ع) آمد بدنها را یک یک معرفی کرد
فرمود : بنی اسد یک قطعه بوریا بیاورید ، بدن بابا را در میان حصیر گذاشت
همینکه بدن را گذاشت داخل قبر دیدند آقا بالا نیامد بنی اسد نزدیک شدند
دیدند آقا لبها را بر آن رگهای بریده گذاشته ، هی می گوید : بابای غریبم
حسین .
شعر ازحبیب الله موحد
**********
منبرکوتاه امام باقر (ع) 3
اى فروزان گهرِ پاکِ بقیع
گل پرپرشده در خاک بقیع
با سلامت کنم آغاز کلام
اى ترا! ختم رُسُل گفته سلام
پنجمین حجّت و هفتم معصوم
بابى اَنْتَ که گشتى مسموم
اى فداى حق و قربانى دین!
کرده یک عمر نگهبانى دین!
تنت از درد و الم کاسته شد
تا که دین قامتش آراسته شد
اى ز آغاز طفولیت خویش
بوده در رنج و غم و درد، پریش
از عدو ظلم و شرارت دیده
چون پدر رنج اسارت دیده
خار در پا و رَسَن در بازو
رفته اى با اُسرا در هر سو
کرده خون خاطرت اى شمع ولا
محنت واقعه کربوبلا
کربلا دیده اى و کوفه و شام
اى شهید از اثر ظلم هشام
آتش غم پر و بالت را سوخت
زهر کین، شعله به جانت افروخت
خیلی امام باقر(ع) غریبه،غربت از این بالاتر این همه زائرانی که این
روزها مدینه بودند ؛ همه رفتند مکه ، یه نفر نیست پشت بقیع براش گریه کنه ،
امشب مدینه رفته ها بیشتر بسوزند آن حالت بقیع را در نظر بیارید آن قبوری
که نه شمع و نه چراغی داره نه گنبد و بارگاهی داره امروز روز شهادت آن
آقایی که در واقعه عاشورا چهارساله بوده تمام صحنه های کربلا را دیده من
نمی دانم کدام مصائب کربلا بیشتر جگر آقا را خون کرد شاید آن لحظه ای که
دید تیر به گلوی علی اصغر زدند همه صدا یزنیم یا حسین
شعرازموید
***********