وصیت کرده بود: على جان! مرا که دفن کردى و روى قبرم را پوشاندى، زود از کنار قبر من نرو، مدتى بایست، این لحظه اى است که من به تو نیاز دارم.
على به دست خودش زهرا را دفن مى کند، با دست خود قبر محبوب را مى پوشاند، خاکها را مى ریزد و زمین را هموار و صاف مىکند. لباسهایش همه غبارآلود شده است. گرد و غبارها را از لباسش مىپ راکند.
حالا نوبت این است که یک مدتى همین جور بایستد.
فَلَمّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرابِ الْقَبْرِ هاجَ بِهِ الْحُزْنُ ؛
یعنى از کارهایش که فارغ شد یکمرتبه غم و اندوه ها بر قلب على رو آورد.
چه بکند؟ با که حرف بزند؟ درد دل خودش را به که بگوید؟
قبر پیغمبر نزدیک است. کسى بهتر از پیغمبر نیست. رو مىکند به قبر مقدس پیغمبر:
السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسولَ اللَّهِ عَنّى وَ عَنِ ابْنَتِکَ النّازِلَةِ فى جِوارِکَ وَ السَّریعَةِ اللِّحاقِ بِکَ، قَلَّ یا رَسولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرى
یا رسول اللَّه! هم از طرف خودم و هم از طرف دخترت زهرا به شما سلام عرض مىکنم، حال على را اگر مىپرسید صبر على بسیار اندک شده است.
وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضافُرِ امَّتِکَ عَلى هَضْمِها
یا رسول اللَّه! عن قریب دخترت به تو خواهد گفت که امت تو بعد از تو با او چه رفتارى کردند.
(مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى ج22 468- 467)
یا امیرالمومنین روحی فداک آسمان را دفن کردی زیر خاک
آه را در دل نهان کردی چرا ماه را در گل نهان کردی چرا
یا علی جان تربت زهرا کجاست؟ یادگار غربت زهراکجاست
- دوشنبه ۲۵ فروردين ۹۳
- ۰۲:۴۵