وقتی سر مبارک ابی عبدالله را گذاشتند کنارش، با این دستان کوچک سر را برداشت و میان دامن گذاشت؛ بابا به مهمانی دختر خوش آمدی...
عمه بیا گمشده پیدا شده خرابه امشب شب یلدا شده
شام رقیه به سحر آمده باب رقیه ز سفر آمده
صدا زد: لیتنی کنت عمیی ، بابا کاش چشمهایم کور بودم تا سرت را بریده نمی دیدم. من الذی قطع وریدک، کدام ظالمی حلقومت را بریده بابا...
منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی حفظه الله.
- دوشنبه ۵ آبان ۹۳
- ۰۶:۱۱