و حدثنی الحسین بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه عن محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید أنه لما توفیت فاطمة رضی الله عنها و غسلوها و کفنوها ذهبوا بها إلى بابلان و وضعوها على سرداب حفروه لها فاختلف آل سعد بینهم فی من یدخل السرداب و یدفنها فیه فاتفقوا على خادم لهم شیخ کبیر صالح یقال له قادر فلما بعثوا إلیها رأوا راکبین سریعین متلثمین یأتیان من جانب الرملة فلما قربا من الجنازة نزلا و صلیا علیها و دخلا السرداب و أخذا الجنازة فدفناها ثم خرجا و رکبا و ذهبا و لم یعلم أحد من هما و المحراب الذی کانت فاطمة ع تصلی إلیها موجود إلى الآن فی دار موسى بن الخزرج ...
و نقل شده است که محمدبن حسن بن ولید گفته: چون فاطمه سلام اللَّه علیها وفات یافت، او را غسل داده و کفن کردند و جنازه او را به سوى بابلان حرکت دادند، آنگاه آن حضرت را کنار سردابى که براى وى حفر کرده بودند گذاشتند و آل سعد با هم به گفتگو پرداختند که چه کسى داخل سرداب سود و جنازه آن حضرت را دفن نماید؟. بعد از گفتگوها رأى آنان بر این قرار گرفت که پیرمرد کهنسال "قادر" نام، که خادم خود آنان بود و مرد صالحى به شمار مى رفت، متصدّى دفن شود.
از این رو از پى او فرستادند که ناگهان دیدند دو نفر سوار، که دهان خود را با لگام بسته بودند، با شتاب بسیار از جانب ریگزار پیداشدند و چون نزدیک جنازه رسیدند پیاده شده، بر آن مخدّره نماز خواندند، داخل سرداب شده و آن بدن مطهّر را دفن کردند و آنگاه بیرون آمده، سوار شدند و رفتند و هیچ کس نفهمید که آنان چه کسانى بودند.
منبع: مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ج 57، ص 219.
- چهارشنبه ۹ بهمن ۹۲
- ۰۷:۳۹