
کجا دیده ای؛ یک مادر هیجده ساله ای از بچه هایش سیر بشود و بگوید الهی عجل وفاتی سریعا؛ خدا مرگم را برسان.احقاق الحق ج 19 ص160
بین دیوار و درِ خانه به زهراچه گذشت کز خدا مرگ به صد ناله تمنا مىکرد
کجا دیده ای؛ کسی روز وفات کند اما جنازه اش را نگه دارند وشب او را تشیع کنند و به خاک بسپارند؟ معمولا رسم است که اگر کسی شب فوت کند جنازه اش نگه میدارند و روز تشیع اش می کنند.
کجا دیده ای؛ مردم بریزند و بانویی را کتک بزنند؟ (پیامبر سفارش کرد در جنگها زنان مشرکه را حتی اگه به شمافحش دادند نزنید.امیر المومنین فرمود:اگر در جنگی کسی زن مشرکه ای را با تازیانه می زد،مردم به فرزندان آن شخص می گفتند: این مرداز نسل کسی است که زنان را با تازیانه زده است. ) زهرا که مشرکه نبود بلکه نور چشم پیغمبر بود قرةالعینی و ثمره فؤادی.
«شهرستانى» در کتاب «الملل و النحل» به نقل از «ابراهیم بن سیار بصرى»معروف به نظام مى نویسد:«ان عمر ضرب بطن فاطمة ذلک الیوم، حتى ألقت المحسن من بطنها». عمر در آن روز به پهلوى فاطمه(علیها السلام) ضربت زد، که در اثر آن فرزند درون رحمش(محسن) سقط شد. الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانى، ج1، ص71.
کجا دیده ای ؛ وقتی بخواهند بانویی را بزنند، سیلی به صورتش بزنند؟پیامبر فرمودند:اگر خواستید کسی را بزنید نباید سیلی به صورتش بزنید،و فرمود: کسی حق ندارد روی صورت حیوانی داغ بگذارد و به صورتش سیلی بزند. پیامبر دید شخصی روی صورت حیوانی داغ گذاشته است ، خیلی ناراحت شد ، فرمود زیبایی موجود به صورتش است چرا روی صورتش داغ نهاده ای؟ حالا فهمیدی چرا زهرا تا آخر عمرش سر و صورتش با روسری می پوشاند؟
چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آنجا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی
کجا دیده ای ؛ به خانمی جلوی بچه هاش اهانت کنند و او را با تازیانه وغلاف شمشیر بزنند؟گیرم که فاطمه دختر پیغمبر نبود..
نیش مسمار اگرلب به سخن وا مىکرد آنچه آمد به سر فاطمه، افشا مىکرد
آستانِ در اگر حق تکلم مىداشت دشمنان را همه زان واقعه رسوا مىکرد
مجرى توطئهى اهل سقیفه که زخشم درِ آتش زده را با لگدش وا مىکرد
درِ آتش زده و سینهى زهرا،هیهات زینب از پشت در،این صحنه تماشامىکرد
بین دیوار و درِ خانه به زهراچه گذشت کز خدا مرگ به صد ناله تمنا مىکرد
به چه جرمىگل امید على شد پرپر؟ خصم بد کیش چه با شاخهى طوبا مىکرد؟
کجا دیده ای؛ که همسری راجلو چشم شوهرش بزنند ؟ این است وقتی از علی پرسیده شد سخت ترین لحظات عمرت کی بود؟ چشمان علی پر از اشک شد فرمود: برای مردی مثل علی چه ساعتی تلخ تر ازاین است که جلو چشمانش زهرایش را بزنند.
کجا دیده ای؛
کنار محتضر گریه کنند و مردم او رااز گریه نهی نکنند؟ علی کنار فاطمه
گریه می کرد و زهرا روبه علی کرد و گفت ابکنی یا اباالحسن وابک للیتاما ؛
علی جان برای من گریه کن و برای بچه های گریه کن. علی و زهرا هر دو
گریستند. و آنجا زهرا بر حسینش روضه خواند و لا تَنسَ قتیل العِدی ا بطف العراق ...... ریاحین الشریعه ج2 ص 74
http://mousavibaroogh.blogfa.com/
- چهارشنبه ۱۴ آبان ۹۳
- ۱۴:۵۹