پنج امامی که تو را دیده اند/دست علمگیر تو بوسیده اند
چشم خداوند چو دست تو دید/بوسه زد و اشک ز چشمش چکید
ریاضی یزدی
دل خونین
دیده بگشا که طبیب بر سر بالین آمد/دیده بگشا که حسین با دل خونین آمد
دیده بر هم منه ای سرو به خون قلتیده/تا نگویند حسین داغ برادر دیده
دیده بگشا که طفلان همه غوغا دارند/جرعه آب روان از تو تمنا دارند
سپهر کرم،عباس
ای سپهر کرم و جود و سخا یا عباس/ای محیط ادب و مهر وفا یا عباس
ای همایتگر قرآن که تو را رهبر دین/داده فرماندهی کل قوا یا عباس
ای فرات از تو خجل،ای تو خجل از زینب/به روان همه بخشیده صفا یا عباس
گر نیامد به کنار بدنت ام بنین/دیده بگشا و ببین فاطمه را یا عباس
دست تو دست خدا بود که در گهواره/بوسه می داد برآن شیر خدا یا عباس
این عجب نیست که زهرا به کنار بدنت/سر دهد زمزمه وا ولدا یا عباس
این توئی با بدن غرق به خون روی زمین/با علی در دل محراب دعا یا عباس
در جزا فاطمه آرد به شفاعت همراه/بر نجات همه در روز جزا یا عباس
شبل مرتضی
پر کرد مشک و پس کفی از آب برگرفت/می خواست تا که نوشد از آن آب خوش گوار
آمد به یادش از جگر تشنه حسین/چون اشک خویش ریخت زکف آب و شد سوار
برخود خطاب کرد که ای نفس اندکی/آهسته تر که مانده حسین تشنه در کنار
عباس،بی وفا تو نبودی،کنون چه شد؟/نوشی تو آب و مانده حسینت در انتظار
شد با لبان تشنه از آب روان،برون/دل پر زجوش و مشک به دوش،آن بزرگوار
کردند جمله،حمله بر آن شبل مرتضی/یک شیر در میانه گرگان بی شمار
یک تن کسی ندیده و چندین هزار تیر/یک گل کسی ندیده و چندین هزار خار
وفائی
چرا ای غرق خون از خاک صحرا برنمی خیزی/حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی
خیام کودکان از آب خالی مانده،واعطشا!چرا سقای من از پیش دریا برنمی خیزی
منم تنهای تنها و عزیزانم به خون غلتان/چرا بر یاری فرزند زهرا برنمی خیزی
غم عظمی
چون لب تشنه به دریا پا نهاد/ماه گویی بر لب دریا فتاد
اشک آمد آب را یاری دهد/تشنه ای را بلکه غمخواری دهد
چشم،روی موج دریا گریه کرد/بر لب خشک عطش زا،گریه کرد
آب را در دست و لب،شاداب دید/کودک لب تشنه را در آب دید
مشک را پر کرد و بیرون شد زآب/قلب آب از کام خشکش شد کباب
از قفا دستش جدا شد از یمین/دست او افتاد خونین بر زمین
دست دیگر را چو دیگر دست داد/این چنین بود و نبود و هست داد
آب شد شرمنده از ایثار او/پاکبازی بین همه در کار او
چون شه دین بانگ ساقی را شنید/سوی نخلستان به هر سویی دوید
دید عباسش به خون قلتان شده/از تف عشق و عطش،بریان شده
گفت پشتم زین غم عظمی شکست/کشتی صبر و سکون در خون نشست
طالبی
- شنبه ۱۳ تیر ۹۴
- ۱۷:۱۸