لینک دانلود مداحی سایر مداحان در ادامه مطلب آمده است |
- سه شنبه ۳ تیر ۹۳
- ۰۷:۵۷
مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره
لینک دانلود مداحی سایر مداحان در ادامه مطلب آمده است |
لینک مربوط به سایر مداحان در ادامه مطلب آمده است |
![]() عنوان و نام پدیدآور : لایوم کیومک یا اباعبدالله: گریزهای مداحی مولف : علی اکبر لطیفیان. |
لینک دانلود مربوط به سایر مداحان را در ادامه مطلب ببینید |
امکان دانلود کتاب با فرمتهای مختلف برای استفاده در انواع موبایل ، تبلت و کامپیوتر
حدیقه الذاکرین - امام هادی (ع)
مشخصات کتاب:
گردآورنده: یدالله بهتاش
تدوین و تصحیح: حسن ابراهیمی.
روضه بسیار زیبای حاج محمود کریمی:
اهل دردم غم هادی (ع) دارم سامرایی ست دل بی تابم
زنده ی فیض مدام یارم مرده ی یک نفس سردابم...
مرثیه زیبای حاج
محمود کریمی به مناسبت شهادت امام بزرگوار امام هادی (ع) .
مرد خدا کجا واین همه تحقیر وای من بزم شراب واین همه تحقیر وای من
هرچند بین ره بدنت را کشید و برد امادست کثیفش روی زن وبچه ات نخورد
باران نیزه نیزه نصیب تنت نشد دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینه ات مکان نشست کسی نشد دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
دانلود از لینک اصلی
فرمتهای مختلف برای استفاده در انواع موبایل ، تبلت و کامپیوتر
بوی کربلا داره روضه های ما مگه یادمون میره خاطرات جبهه ها
دریا دل، با صفا، عاشق، بی ادعا یک به یک تا خدا پر میکشیدن
غرق شور نوا محو نور خدا تا عرش کربلا پر میکشیدن
چرخی زد و گفت باید جوراب شلواری هم بپوشم!
من و مادرش نگاهش می کردیم و اصلا حواسمان به زهرا نبود.زهرا خواهر کوچک فاطمه سه ساله است.
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی درختی پیر و بیبار شدم، مرا نیز از آسمان به زیر کشیدند تا ستون خانهای یا هیزم خانوادهای گردم.
بریدند و تراشیدند و کوبیدند تا آن که از من دری ساختند ساده، اما محکم!
مرا بُردند و در مسجد پیامبرِ خدا استوار کردند.
دری شدم از درهای بهشت. درِ خانهی زهرا و علی! درِ علم، درِ رحمت، درِ مغفرت.
دوباره حس تازگی، روح جوانی، میل جوانه زدن، در من شکفت.
همیشه به تختهای که کشتی نوح شد، به چوبی که عصای موسی گشت، به ستونی که تکیه گاه محمد ص بود، غِبطه میخوردم. اما اکنون، خداوند سعادتی نصیبم کرده بود که همهی درختان عالَم در حسرت داشتنش بودند.
رسول خدا چندین مرتبه در روز مقابلم میایستاد و با گفتن
"السلام علیکم یا اهل بیت النبوه"
از اهل خانه اذن دخول میگرفت.
و من آن لحظاتی را که هر پنج نفرشان با هم بودند، چه دوست میداشتم.
همه جا پر میشد از عِطر بهشت، نور خدا.
نه من، که خدا هم آن لحظات را دوست داشت.
چه روزهایی زیبایی!
چه دری از من خوشبخت تر است؟
اما روزهایی رسید که از بودنم پشیمان شدم.
هیزم آوردند و فاطمه را تهدید کردند که اگر در را نگشاید و علی را به ایشان تحویل ندهد، خانه را به آتش خواهند کشاند.
فاطمه به من چسبید و رَساتر از پیش گفت: "به خدا سوگند دست از یاریِ امامم بر نخواهم داشت".
هیزمها را آتش زدند تا مرا در آتش بسوزانند و به اهل خانه برسند.
"فاطمه جان! ای جان پیامبر! کمی از من فاصله بگیر. نکند خدای ناکرده آتشی که به جانم زده اند تو و آن طفلک معصوم را که در شکم داری آزار دهد.
فاطمه جان! ای جان پیامبر! اینگونه به من نچسب. از جانت هراسانم.
فاطمه جان! ای جان پیامبر! جان پیامبر کمی عقب تر برو ... "
کاش همان روزی که مرا از نخلستان جدا کردند، هیزم تنوری میشدم و این روز را نمیدیدم. کاش دانهای که از آن ریشه دواندم، پوسیده بود و به بار نمینشست. کاش ...
برگرفته از نوشته خانم زهرا مرادی از سایت
http://www.mohammadivu.org
مدح حضرت زهرا
دارد میان هیئت خود گریه میکند