روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

خزانه های زمین در اختیار امام

و روى الحسن بن أحمد بن سلمة، عن محمّد بن المثنّى، عن عثمان ابن عیسى، عمّن حدّثه، عن جابر، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: شکوت إلیه الحاجة، فقال: یا جابر، ما عندنا درهم.
قال: فلم ألبث أن دخل الکمیت بن زید الشاعر، فقال له: جعلنی اللّه فداک أ تأذن لی أن انشدک قصیدة قلتها فیکم؟
فقال له: هاتها. فأنشده قصیدة أوّلها:
من لقلب متیّم مستهام‏ «6»
فلمّا فرغ منها قال: یا غلام، ادخل ذلک البیت و أخرج إلى الکمیت بدرة ، و ادفعها إلیه. فأخرجها و وضعها بین یدیه‏.
فقال له: جعلت فداک، إن رأیت أن تأذن لی فی اخرى. فقال له: هاتها. فأنشده اخرى، فأمر له ببدرة اخرى، فاخرجت له من البیت.
ثمّ قال له: الثالثة. فأذن له، فأمر له ببدرة ثالثة، فاخرجت له.
فقال له الکمیت: یا سیّدی، و اللّه ما انشدک طلبا لعرض من الدنیا، و ما أردت بذلک إلّا صلّة لرسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله)، و ما أوجبه اللّه علیّ من حقکم.
فدعا له أبو جعفر، ثمّ قال: یا غلام، ردّ هذه البدر فی مکانها. فأخذها الغلام فردّها.
قال جابر: فقلت فی نفسی: شکوت إلیه الحاجة فقال: ما عندی شی‏ء، و أمر للکمیت بثلاثین ألف درهم!
و خرج الکمیت فقال: یا جابر، قم فادخل ذلک البیت.

قال: فدخلت فلم أجد فیه شیئا، فخرجت فأخبرته، فقال: یا جابر، ما سترنا عنک أکثر ممّا أظهرناه لک.
ثمّ قام و أخذ بیدی فأدخلنی ذلک البیت و ضرب برجله الأرض فاذا شبه عنق البعیر قد خرج من ذهب‏، فقال: یا جابر، انظر إلى هذا و لا تخبر به إلّا من تثق به من إخوانک.
یا جابر، إنّ جبرئیل أتى رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله) غیر مرّة بمفاتیح خزائن الأرض و کنوزها، و خیّره من غیر أن ینقصه اللّه ممّا أعدّ له شیئا، فاختار التواضع لربّه (عزّ و جلّ)، و نحن نختاره‏.
یا جابر إنّ اللّه أقدرنا على ما نرید من خزائن الأرض، و لو شئنا أن نسوق الأرض بأزمّتها لسقناها.

مرحوم شیخ مفید، طبرى و برخى دیگر از بزرگان به نقل از جابر جُعفى حکایت کنند:
روزى به محضر شریف امام محمّد باقر علیه السلام شرفیاب شدم ، و اظهار داشتم : مولایم ! من بسیار تنگ دست و محتاج شده ام ؛ از شما خواهش مى کنم ، مقدارى پول جهت تاءمین هزینه زندگى ام به من عنایت فرمائید؟
امام علیه السلام فرمود: اى جابر! در حال حاضر، چیزى نزد ما نیست که به تو کمک دهیم .
در همین بین - که مشغول صحبت بودیم - کُمیت شاعر وارد شد و چند بیت شعر در مدح و عظمت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام فرمود و چون اشعار او پایان یافت ، حضرت به غلام خود فرمود: وارد آن اتاق شو، کیسه اى در آن جا وجود دارد، آن را بیاور و تحویل کمیتِ شاعر بده .
غلام رفت و پس از لحظه اى - در حالى که کیسه اى در دست گرفته بود - بازگشت ، و آن کیسه را جلوى کُمیت شاعر نهاد.
سپس کمیت به حضرت عرضه داشت : سرورم ! اگر اجازه فرمائى ، قصیده دیگرى نیز بخوانم ؟
امام علیه السلام فرمود: مانعى نیست ، چنانچه مایل هستى ، بخوان ؛ سپس کمیت قصیده اى دیگر در مدح ائمّه علیهم السلام خواند، و پس از پایان اشعار، حضرت به غلام خود فرمود: داخل همان اتاق برو، کیسه اى دیگر آن جا هست ، آن را براى کمیت شاعر بیاور؛ و غلام نیز اجابت کرد.
بار دیگر کمیت اجازه خواست تا اشعار دیگرى را بخواند.
 و حضرت اجازه فرمود و سپس فرمود تا کیسه اى دیگر تحویل کُمیت گردد.
در این هنگام کُمیت شاعر خطاب به حضرت کرد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! به خدا سوگند، من براى گرفتن هدیه و پول ، این اشعار را نخواندم و غرض من کسب اموال و متاع دنیا نبود؛ بلکه براى خوشنودى حضرت رسول و رضایت پروردگار این اشعار را سروده ام .
آن گاه امام علیه السلام براى او دعا کرد و به غلام خود فرمود: این کیسه ها را بازگردان و سر جایش بگذار، غلام آن ها را برداشت و در جاى اوّلش قرار داد.
جابر افزود: من با دیدن چنین صحنه اى ، با خود گفتم : هنگامى که من مشکلات خود را براى حضرت توضیح دادم و تقاضاى کمک کردم به من فرمود: چیزى نزد ما نیست ؛ لکن براى کُمیت شاعر، که چند شعرى را سروده است ، سه کیسه معادل سى هزار درهم ، اهداء مى نماید.
در همین افکار بودم که کُمیت بلند شد و خداحافظى کرد و رفت ، سپس حضرت فرمود: اى جابر! بلند شو و برو داخل همان اتاق و هر چه آن جا بود، بیاور.
هنگامى که داخل اتاق رفتم هر چه بررسى کردم ، چیزى نیافتم و اثرى از کیسه ها نبود، بازگشتم و به امام علیه السلام خبر دادم که چیزى پیدا نکردم .
حضرت فرمود: اى جابر! ما از تو چیزى را پنهان نمى کنیم و سپس دست مرا گرفت و همراه حضرت وارد همان اتاق شدم ، وقتى داخل اتاق شدیم ، حضرت با پاى مبارک خود بر زمین زد و مقدار زیادى طلا نمایان گشت .
پس از آن فرمود: اى جابر! آنچه مى بینى و مشاهده مى کنى براى دیگران بازگو نکن ؛ مگر آن که از هر جهت مورد اعتماد باشند.
و سپس افزود: روزى جبرئیل علیه السلام نزد جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و تمام گنج هاى زمین و ذخایر آن را بر جدّم عرضه داشت ، بدون آن که کمترین چیزى از مقام و موقعیّت حضرتش کاسته شود.
ولى او نپذیرفت و تواضع و قناعت را برگزید و آن ذخایر و گنج ها را ردّ نمود.
و ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام چنین هستیم؛ و شیعیان و دوستان ما نیز باید چنین باشند.


منابع:
دلائل الإمامة (ط - الحدیثة)، ص: 225.
اختصاص شیخ مفید: ص 271.
بصائرالدّرجات : ص 395،ح 5.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan