روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم

قصاص عکاشه از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم

حدثنا محمد بن أحمد بن أحمد بن البراء ثنا عبد المنعم بن إدریس بن سنان عن أبیه عن وهب بن منبّه عن جابر بن عبد الله و عبد الله بن عباس فی قول الله عز و جل:
* (إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ. وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً)*-سورة النصر-
قال: لمّا نزلت قال محمد صلى الله علیه و سلم: یا جبریل نفسی قد نعیت! قال جبریل علیه السلام:
* (وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى . وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى )*-سورة الضحى- الآیة 4- 5-
فأمر رسول الله صلى الله علیه و سلم بلالا أن ینادی ب: الصلاة جامعة! فاجتمع المهاجرون و الأنصار إلى مسجد رسول الله صلى الله علیه و سلم، ثم صعد المنبر فحمد الله عز و جل و أثنى علیه ثم خطب خطبة و جلت منها القلوب و بکت العیون.
ثم قال: أیها الناس، أی نبی کنت لکم؟ فقالوا: جزاک الله من نبیّ خیرا، فلقد کنت لنا کالأب الرحیم و کالأخ الناصح المشفق، أدّیت رسالات الله عز و جل، و أبلغتنا وحیه، و دعوت إلى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة، فجزاک الله عنا أفضل ما جازى نبیّا عن أمّته. فقال لهم: معاشر المسلمین، أنا أنشدکم بالله و بحقّی علیکم من کانت له قبلی مظلمة فلیقم فلیقتصّ منی! فلم یقم إلیه أحد، فناشدهم الثانیة فلم یقم إلیه أحد، فناشدهم الثالثة: معاشر المسلمین، أنشدکم بالله و بحقی علیکم من کانت له قبلی مظلمة فلیقم فلیقتصّ منی قبل القصاص فی القیامة. فقام من بین المسلمین شیخ کبیر یقال له عکّاشة فتخطّى المسلمین حتى  وقف بین یدی رسول الله صلى الله علیه و سلم فقال: فداک أبی و أمی، لو لا أنّک ناشدتنا مرّة بعد أخرى ما کنت بالذی یقدم على شی ء من هذا. کنت معک فی غزاة، فلمّا فتح الله عز و جل علینا و نصر نبیّه صلى الله علیه و سلم و کنّا فی الانصراف حاذت ناقتی ناقتک، فنزلت عن الناقة و دنوت منک لأقبّل فخذک فرفعت القضیب فضربت خاصرتی، و لا أدری أ کان عمدا منک أم أردت ضرب الناقة. فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم: أعیذک بجلال الله أن یتعمّدک رسول الله صلى الله علیه و سلم بالضرب. یا بلال، انطلق إلى منزل فاطمة و ائتنی بالقضیب الممشوق !
فخرج بلال من المسجد و یده على أمّ رأسه و هو ینادی:
هذا رسول الله صلى الله علیه و سلم یعطی القصاص من نفسه! فقرع الباب على فاطمة فقال: یا بنت رسول الله، ناولینی القضیب الممشوق! فقالت فاطمة: یا بلال، و ما یصنع أبی بالقضیب و لیس هذا یوم حج و لا یوم غزاة؟ فقال: یا فاطمة ما أغفلک عمّا فیه أبوک، إن رسول الله صلى الله علیه و سلم یودّع الدین و یفارق الدنیا و یعطی القصاص من نفسه. فقالت فاطمة رضی الله عنها: یا بلال، و من ذا تطیب نفسه أن یقتصّ من رسول الله صلى الله علیه و سلم؟ یا بلال، إذن
فقل للحسن و الحسین یقومان إلى هذا الرجل فیقتصّ منهما و لا یدعانه یقتص من رسول الله صلى الله علیه و سلم.
فدخل بلال المسجد و دفع القضیب إلى رسول الله صلى الله علیه و سلم و دفع رسول الله صلى الله علیه و سلم القضیب إلى عکّاشة، فلمّا نظر أبو بکر و عمر رضی الله عنهما إلى ذلک قاما فقالا: یا عکّاشة، هذان نحن بین یدیک فاقتصّ منّا و لا تقتصّ من رسول الله صلى الله علیه و سلم. فقال لهما النبی صلى الله علیه و سلم: امض یا أبا بکر، و أنت یا عمر فامض فقد عرف الله مکانکما و مقامکما. فقام علی بن أبی طالب فقال: یا عکّاشة أنا فی الحیاة بین یدی رسول الله صلى الله علیه و سلم و لا تطیب نفسی أن تضرب رسول الله صلى الله علیه و سلم فهذا ظهری و بطنی، اقتصّ منی بیدک و اجلدنی مائة و لا تقتصّ من رسول الله صلى الله علیه و سلم. فقال النبی صلى الله علیه و سلم: یا علی، اقعد فقد عرف الله عزّ و جلّ مقامک و نیّتک. و قام الحسن و الحسین رضی الله عنهما فقالا: یا عکّاشة، أ لیس تعلم أنّا سبطا رسول الله؟ فالقصاص منّا کالقصاص من رسول الله صلى الله علیه و سلم! فقال لهما النبی صلى الله علیه و سلم: اقعدا یا قرّة عینی لا نسى الله لکما هذا المقام. ثم قال النبی صلى الله علیه و سلم: یا عکّاشة، اضرب إن کنت ضاربا! فقال: یا رسول الله ضربتنی و أنا حاسر عن بطنی. فکشف عن بطنه صلى الله علیه  و سلم، و صاح المسلمون بالبکاء و قالوا: أ ترى عکّاشة ضاربا رسول الله صلى الله علیه و سلم؟ فلمّا نظر عکاشة إلى بیاض بطن رسول الله صلى الله علیه و سلم کأنّه القباطیّ لم یملک أن أکبّ علیه و قبّل بطنه و هو یقول: فداء لک أبی و أمی، و من تطیق نفسه أن یقتصّ منک؟ فقال له النبی صلى الله علیه و سلم: إمّا أن تضرب و إمّا أن تعفو! قال: قد عفوت عنک رجاء أن یعفو الله عنی فی القیامة. فقال النبی صلى الله علیه و سلم: من أراد أن ینظر إلى رفیقی فی الجنّة فلینظر إلى هذا الشیخ. فقام المسلمون فجعلوا یقبّلون ما بین عینی عکّاشة و یقولون: طوباک طوباک نلت الدرجات العلى و مرافقة النبی صلى الله علیه و سلم.- أخبار الحسن بن على(ع)، الطبرانی ،ص:98-

 

جابر بن عبد الله مى گوید: وقتى سوره نصر نازل شد، رسول خدا به جبرئیل فرمود: در وجودم نداى مرگ مى آید. جبرئیل گفت: وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى  وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى .- ضحى، 4، 5- در این وقت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به بلال دستور داد تا مردم را جمع کند.
 
همه مهاجر و انصار اجتماع کردند. آن حضرت خطبه اى خواند که دلها را لرزاند و اشک مردم را جارى کرد. آن حضرت فرمود: من چگونه پیامبرى بودم؟ گفتند: خداوند بهترین پاداش پیامبرى را به تو بدهد. تو مانند پدر مهربان و برادر ناصح و مشفق بودى، رسالت الهى خود را ادا کردى و وحى او را ابلاغ نمودى و ما را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کردى. خداوند بهترین پاداشى که به پیامبرى مى دهد، به تو بدهد. آنگاه حضرت روى به مردم کردند و فرمودند: شما را به خداى سوگند مى دهم، هرکس از ناحیه من بر او ظلمى شده، برخیزد و تقاص کند. هیچ کس برنخاست. حضرت دوباره فرمود. باز کسى برنخاست. مرتبه سوم حضرت آنها را سوگند داد. در این وقت پیرى عکاشه نام از میان جمعیت برخاست، از مسلمانان گذشت تا برابر آن حضرت رسید و گفت: پدر و مادرم فداى تو باد. اگر نبود که یکى بعد از دیگرى سوگند دادى من از جاى برنمى خاستم.
روزى من و تو در جنگى بودیم. وقتى خداوند پیروزمان کرد و پیامبرش را یارى داد، خواستى بازگردى. در این وقت شترت در کنار شتر من قرار گرفت. من از شترم پیاده شدم تا نزد تو آیم و رانت را ببوسم. شما شلاق را بلند کردید که بر پایم اصابت کرد. نمى دانم از روى عمد بود یا خواستى بر شترت بزنى! حضرت فرمود: این عکاشه! به خدا پناه مى برم از این که از روى عمد چنین کرده باشم. آنگاه بلال را صدا زدند و فرمودند: به منزل فاطمه برو و همان شلاق را بیاور. بلال در حالى که دستش را روى سر گذاشته و از مسجد بیرون مى رفت، مى گفت: این رسول خداست که مى خواهد از نفسش تقاص کند. آنگاه در خانه فاطمه را زد و شلاق را خواست. فاطمه فرمود: پدرم امروز به شلاق چه کار دارد، امروز که روز حج و ... نیست. بلال گفت: از کار پدرت خبر ندارى. او مى خواهد با دین و دنیا وداع کند و اکنون بر آن است تا از نفس خویش تقاص کشد. فاطمه گفت: اى بلال! چه کسى مى خواهد تا از پدرم انتقام گیرد؟ بلال! حسن و حسین را بردار و آنها را نزد آن مرد ببر تا از آنها انتقام گیرد و اجازه نده که از رسول انتقام گیرد.
بلال به مسجد درآمد و شلاق را به  عکاشه داد .... در این وقت حسن و حسین برخاستند و گفتند: اى عکاشه! مى دانى که ما سبط رسول خدا هستیم و قصاص ما مانند قصاص رسول خداست. حضرت رو به آن ها کرده فرمودند: اى نورچشمانم بنشینید. بعد روى به پیرمرد کردند و فرمودند: بزن. عکاشه گفت: اما وقتى شما زدید، لباس من بالا بود. حضرت لباس خود را بالا گرفتند. در این وقت فریاد همه مسلمانان به آسمان رفت. عکاشه که شاهد بدن سفید پیامبر بود، نتوانست خود را نگاه دارد، خود را به شکم حضرت چسبانید و شروع به بوسه زدن کرد و گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، چه کسى مى تواند شما را قصاص کند. حضرت فرمودند: نه، یا مى زنى یا عفو مى کنى. او گفت: به امید بخشش خدا در قیامت عفو کردم. حضرت فرمودند: هر کس مى خواهد رفیق مرا در بهشت ببیند، به این پیر بنگرد. مردم برخاستند و پیشانى عکاشه را بوسیدند و گفتند: مرحبا بر تو که به بالاترین درجات که همانا رفاقت با پیامبر است رسیدى.


منابع:
التذکرة الحمدونیه، تصحیح احسان عباس، ج 9، صص 153- 154.
أخبار الحسن بن على(ع)، الطبرانی ،ص:98.
سیره رسول خدا(ص)، جعفریان ،ص:681.

جانم فدای پیامبر مهربانی...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan