روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

روضه شب هفتم ـ علی اصغر (س) ؛ داغی بر دل اهلبیت

مرسوم است که شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج کوچک کربلا» حضرت علی اصغر (س) می روند و روضه آن طفل شهید را می‌خوانند. شهیدی که به ظاهر، کودک است ؛ ولی به واقع پیر عشق است.


حوریان محو رخ مه‌پاره‌ات *** کهبه‌ی خیل ملک گهواره‌ات
گردش چشمان تو عشق‌آفرین *** رشته‌ی قنداقه‌ات حبل‌المتین
زینت آغوش و دامان رباب *** آینه‌گردان رویت آفتاب
عالم و آدم همه محتاج تو *** بر سر دوش پدر معراج تو
بسته بر هر تار موی تو نجات *** تشنه‌ی لب‌های تو آب حیات
کودکی ، اما به معنا پیر عشق *** روی دستان پدر ، تفسیرِ عشق


تلخ‌ترین لحظات تاریخ نزدیک می‌شد؛ تمامی یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به میدان رفته و کشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقی مانده بود: اباعبدالله الحسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام که آن روز به اراده الهی بیمار بود تا زنده بماند و رهبری امت را پس از امام حسین علیه السلام به دست بگیرد.

روضه شب ششم ـ مصیبت قاسم (س) ؛ بلای خوشتر از عسل

شب عاشورا، از شگفت‌ترین شب‌های تاریخ انسان است. شبی که بشریت، بر سر دو راهی خیر و شر قرار گرفت؛ و چه بسیار انسانها که تا آن شب در اردوگاه کفر بودند ولی یک شبه ره صد ساله طی نمودند و به حق و حقیقت پیوستند.
شب عاشورا، امام حسین علیه السلام یاران را نزد خود جمع نمود و پس از ستایش خداوند فرمود: « براستی که من اصحابی از شما باوفاتر و خاندانی از شما فرمانبردارتر نمی‌شناسم. این لشکر، من را می‌خواهند و با من سر ستیز دارند و کار من با آنان فردا به جنگ و کارزار خواهد کشید. پس بیعت خویش را از شما برمی‌دارم و به همه شما اجازه می‌دهم که مرا ترک کنید. از تاریکی شب بهره گیرید و بروید…»
پس‌از سخنان امام، ابتدا حضرت اباالفضل العباس (س)، سپس دیگر بنی‌هاشم و بعداز آنها، یاران حضرت لب به سخن گشودند و گفتند: «زنده ماندن پس‌از تو را برای چه می‌خواهیم ای فرزند رسول خدا؟ براستی که اگر بارها و بارها کشته شویم و زنده گردیم، باز هم دست از یاری تو برنخواهیم برداشت».

روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

امشب و فرداشب را میهمان سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله و یکی از دو سید جوانان اهل بهشت، یعنی امام مجتبی علیه السلام هستیم که دو پسرش ـ قاسم و عبدالله ـ در کربلا در رکاب عمو به شهادت رسیدند.
عبدالله بن حسن فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به سوی کوفه آمده بود.
از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین علیه السلام و سپس اهل بیت آنحضرت یک به یک و یا دستجمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام علیه السلام یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر می‌آورد: «آیا یاری‌کننده‌ای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند؟».
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام علیه السلام هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می دادند.

روضه شب چهارم ـ مصیبت فرزندان و برادران زینب (س)

روز عاشورا هنگامی که ناگزیر بودن کارزار مسجّل شد، اصحاب نگذاشتند که تا زنده هستند فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله به میدان روند و کشته شوند. اما هنگامی که تمامی یاران امام علی علیه السلام جانفشانی کردند و به شهادت رسیدند، نوبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله شد که خود را فدای حق و حقیقت نمایند.
در این لحظات سخت فرزندان علی (ع)، جعفر طیار، عقیل، امام حسن علیه السلام و سید الشهداء علیه السلام گردهم آمدند، یکدیگر را در آغوش کشیدند و با هم وداع کردند.
در حدیثی است از رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی به چند تن از جوانان قریش نگریست که صورتهایی زیبا و نورانی داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن آنان اندوهگین شد. پرسیدند : «یا رسول الله! تو را چه شد؟» فرمود : «ما خاندانی هستیم که خداوند، آخرت را برای ما برگزیده است نه دنیا را. یه یاد آوردم آنچه را که امت من بر سر فرزندانم خواهند آورد و آنان را می‌کشند یا آوراه می‌سازند».

روضه شب سوم ـ حکایت حر ؛ حماسه توبه و تصمیم

داستان «حر» یکی از عجیب‌ترین و عبرت آموزترین وقایع عاشوراست.
وی رادمردی پهلوان و سرداری نیرومند بود. برخی او را "دلیرترین مرد کوفه" می دانستند. اهمیت این لقب آنگاه معلوم می شود که بدانیم کوفه شهری نظامی بود که به عنوان اولین دژ اسلام در برابر ابر قدرت اول آن زمان یعنی امپراتوری ایران بنا شده بود؛ لذا بیشتر ساکنان آن را سپاهیان و سرداران نامی عرب و عجم تشکیل می دادند.
هنگامی که به عبیدالله خبر دادند که امام حسین علیه السلام به عراق رسیده است وی «حر» را به همراه حدود 1000 سرباز فرستاد تا راه را بر ایشان ببندد و یا او را به دارالاماره ببرد.
هنگامی که حر از قصر عبیدالله خارج شد صدایی از پشت سرش شنید که گفت: «حرّ! شادباش که به سوی خیر می‌روی!». حر به سوی صدا برگشت و کسی را ندید. با تعجب از خود پرسید : «این چه بشارتی بود؟ و این چه خیری است که به جنگ حسین بروم؟».
در گرمای نیمروز، سپاه حر به کاروان امام رسید. امام هنگامی که تشنگی آنان را دید به یاران فرمود : «به این جماعت و اسبانشان آب دهید» و وقتی مشاهده کرد که یکی از سربازان نمی‌تواند آب بخورد و آب از مشک بیرون می‌ریزد خود برخاست و با دستان مبارکش وی را سیراب کرد.

روضه شب دوم ـ ورود کاروان عشق به کربلا

پس از آنکه بنی‌امیه، امام حسین علیه السلام را برای گرفتن بیعت تحت فشار قرار دادند، ایشان از مدینه به سمت مکه مکرمه خارج شد و بقیه ماه شعبان و ماه های رمضان، شوال، ذوالعقده را در جوار بیت الله سپری کرد و با آمدن ذوالحجة ، احرام حج نیز بست.
از سوی دیگر «عمرو بن سعید بن عاص» از سوی یزید مأمور شد که برای دستگیری یا جنگ با حضرت به مکه برود. وی در روز ترویه (8 ذوالحجة) به مکه رسید.
امام علیه السلام که می‌دانست این دشمنان، حرمتی برای حرم خداوند قائل نیستند حج تمتع خویش را نیمه‌تمام گذاشت و آن را به عمره مفرده تبدیل کرد و از مکه خارج شد. انگیزه امام برای این کار، همانگونه که خود فرمود، حفظ حریم بیت الله بود. ایشان در پاسخ «محمد حنیفه» که او را از ترک مکه برحذر و به اقامت در این شهر ترغیب می‌کرد فرمود: «ای برادر! می‌ترسم یزید ناگهان مرا در حرم بکشد و به سبب من حرمت این خانه شکسته شود». همچنین حضرت در پاسخ افراد دیگری مانند «ابن عباس»، «فرزدق» و «عبیدالله بن زبیر» که همین خواسته را تکرار می‌کردند و می‌پنداشتند که دشمن، حرمت مکه را نگه می‌دارد می‌فرمود: «یک وجب دورتر از خانه کعبه کشته شوم و حرمت مکه به خاطر من پایمال نگردد بهتر است».

روضه شب اول ـ مصیبت مسلم بن عقیل

جناب «مسلم» فرزند «عقیل بن ابی طالب» از بزرگان بنی‌هاشم و پسر عموی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود.
امام حسین علیه السلام از مدینه خارج شده و در مکه بود که نامه های مردم کوفه و دعوت از ایشان بسیار زیاد شد. آخرین نامه که به امام رسید و تعداد نامه‌ها که به هزاران درخواست بالغ شد، امام بین رکن و مقام دو رکعت نماز گزارد و از خداوند متعال طلب خیر کرد. سپس مسلم را خواست و پاسخ نامه ها را نوشت و در آن آورد : «سخن شما این است که: "امامی نداریم، به سوی ما بیا شاید خدا به سبب تو ما را هدایت و متحد کند". من ، مسلم بن عقیل برادر و پسر عموی خود را که مورد اطمینان من است به سوی شما فرستادم، پس اگر برای من نوشت که رأی خردمندان و اهل فضل و مشورت شما همان است که در نامه هایتان خواندم بزودی نزد شما خواهم آمد... »
مسلم در نیمه رمضان از مکه خارج شد و به مدینه آمد. در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خواند و با خانواده خود وداع کرد و با چند راهنما و همراه به سوی کوفه رفت. شرایط این سفر بسیار سخت بود و مسلم و همراهان راه را گم کردند و دو راهنما از تشنگی جان باختند. تا اینکه مسلم سرانجام در روز پنجم شوال به کوفه رسید.

مواجهه حر با سپاه امام حسین علیه السلام/مقتل

و روى  أبو مخنف  عن  عبد اللّه  بن  سلیم  و المذری  بن  المشمعل  الأسدیین  قالا:
کنا نسایر الحسین  فنزل  شراف ، و أمر فتیانه  باستقاء الماء و الإکثار منه ، ثمّ  ساروا صباحا، فرسموا صدر یومهم  حتّى  انتصف  النهار، فکبّر رجل  منهم ؛ فقال  الحسین :
«اللّه أکبر لم کبّرت»؟ قال: رأیت النخل. قالا: فقلنا: إنّ هذا المکان ما رأینا به نخلة قط. قال: «فما تریانه رأى»؟ قلنا: رأى هوادی الخیل. فقال: «و أنا و اللّه أرى ذلک»؛ ثمّ قال الحسین: «أ ما لنا ملجأ نجعله فی ظهورنا و نستقبل القوم من وجه واحد»؟
قلنا: بلى، هذا ذو حسم عن یسارک تمیل إلیه، فإن سبقت القوم فهو کما ترید. فأخذ ذات الیسار؛ فما کان بأسرع من أن طلعت هوادی الخیل؛ فتبیّناها فعدلنا عنهم، فعدلوا معنا کأنّ أسنّتهم الیعاسیب، و کأن رایاتهم أجنحة الطیر، فسبقناهم إلى ذی حسم، فضربت أبنیة الحسین علیه السّلام، و جاء القوم فإذا الحرّ فی ألف فارس فوقف مقابل الحسین فی حرّ الظهیرة، و الحسین و أصحابه معتمون متقلّدون أسیافهم، فقال الحسین لفتیانه: «اسقوا القوم و رشّفوا الخیل» فلمّا سقوهم و رشّفوا خیولهم، حضرت الصلاة، فأمر الحسین الحجّاج بن مسروق الجعفی، و کان معه، أن یؤذّن، فأذّن، و حضرت الإقامة فخرج الحسین فی إزار و رداء و نعلین، فحمد اللّه و أثنى علیه ثمّ قال: «أیّها الناس إنّها معذرة إلى اللّه و إلیکم، إنّی لم آتکم حتّى أتتنی کتبکم» إلى آخر ما قال، فسکتوا عنه، فقال للمؤذّن: «أقم» فأقام، فقال الحسین للحرّ: «أ ترید أن تصلّی بأصحابک»؟ قال: لا بل بصلاتک، فصلّى بهم الحسین، ثمّ دخل مضربه و اجتمع إلیه أصحابه و دخل الحرّ خیمة نصبت له و اجتمع علیه أصحابه، ثمّ عادوا إلى مصافّهم فأخذ کلّ بعنان دابّته و جلس فی ظلّها، فلمّا کان وقت العصر أمر الحسین بالتهیؤ للرحیل، و نادى بالعصر، فصلّى بالقوم ثمّ انفتل من صلاته و أقبل بوجهه على القوم فحمد اللّه و أثنى علیه، و قال: «أیّها الناس إنّکم إن تتقوا» إلى آخر ما قال. فقال الحرّ: إنّا و اللّه ما ندری ما هذه الکتب التی تذکر، فقال الحسین: «یا عقبة بن سمعان أخرج الخرجین اللذین فیهما کتبهم إلیّ»، فأخرج خرجین مملوین صحفا فنشرها بین أیدیهم، فقال الحر: فإنّا لسنا من هؤلاء الذین کتبوا إلیک، و قد أمرنا إذا نحن لقیناک ألّا نفارقک حتّى نقدمک على عبید اللّه، فقال [له ] الحسین:

حرّیت حر یزید ریاحی/مقتل

قال أبو مخنف: فلما رموهم هذه الرمیة قلّ أصحاب الحسین علیه السّلام، فبقی فی هؤلاء القوم الذین یذکرون فی المبارزة، و قد قتل منهم ما ینیف على خمسین رجلا، فعندها ضرب الحسین علیه السّلام بیده إلى لحیته، فقال: هذه‏ رسل القوم- یعنی السهام-، ثمّ قال: «اشتدّ غضب اللّه على الیهود و النصارى إذ جعلوا له ولدا، و اشتدّ غضب اللّه على المجوس إذ عبدت الشمس و القمر و النّار من دونه، و اشتدّ غضب اللّه على قوم اتّفقت آراؤهم على قتل ابن بنت نبیهم، و اللّه، لا أجیبهم إلى شی‏ء مما یریدونه أبدا، حتى ألقى‏ اللّه‏ و أنا مخضب‏ بدمی‏» ثم‏ صاح‏ علیه‏ السّلام‏: «أ ما من‏ مغیث‏ یغیثنا لوجه‏ اللّه‏ تعالى‏؟ أ ما من‏ ذاب‏ یذبّ‏ عن‏ حرم‏ رسول‏ اللّه‏»؟
فلمّا سمع الحر بن یزید هذا الکلام، اضطرب قلبه، و دمعت عیناه، فخرج باکیا متضرعا، مع غلام له ترکی، و کان کیفیة انتقاله الى الحسین...( مقتل الحسین(ع)، الخوارزمی    ج‏2    11     الجزء الثانی)

احترام حر به نام مادر اباعبدالله علیه السلام/مقتل

فقال الحرّ: إنّا و اللّه ما ندری ما هذه الکتب التی تذکر، فقال الحسین: «یا عقبة بن سمعان أخرج الخرجین اللذین فیهما کتبهم إلیّ»، فأخرج خرجین مملوین صحفا فنشرها بین أیدیهم، فقال الحر: فإنّا لسنا من هؤلاء الذین کتبوا إلیک، و قد أمرنا إذا نحن لقیناک ألّا نفارقک حتّى نقدمک على عبید اللّه، فقال [له ] الحسین:
«الموت أدنى إلیک من ذلک»، ثمّ قال لأصحابه: «ارکبوا»، فرکبوا و انتظروا حتّى رکبت النساء، فقال: «انصرفوا»، فلمّا ذهبوا لینصرفوا حال القوم بینهم و بین الانصراف، فقال الحسین للحرّ: «ثکلتک أمّک! ما ترید»؟ قال: أما و اللّه لو غیرک من العرب یقولها لی و هو على مثل هذه الحالة التی أنت علیها ما ترکت ذکر أمّه بالثکل أن أقوله کائنا من کان، و لکن و اللّه مالی إلى ذکر أمّک من سبیل إلّا بأحسن ما یقدر علیه، فقال الحسین: «فما ترید»؟ قال: أرید أن أنطلق بک إلى عبید اللّه، فقال: «إذن لا أتّبعک»، قال الحرّ: إذن لا أدعک، فترادّا القول ثلاث مرّات، ثمّ قال الحر: إنّی لم أؤمر بقتالک، و إنّما أمرت ألّا أفارقک حتّى أقدمک الکوفة، فإن أبیت فخذ طریقا لا تدخلک الکوفة، و لا تردّک إلى المدینة تکون بینی و بینک نصفا حتّى أکتب إلى ابن زیاد، و تکتب إلى یزید إن شئت أو إلى ابن زیاد إن شئت، فلعلّ اللّه أن یأتی بأمر یرزقنی فیه العافیة من أن أبتلى بشی ء من أمرک...

حر به امام حسین(ع)-بعد از مواجهه-گفت: بخدا قسم من از این نامه ها و فرستادگانى که تو میفرمائى خبرى ندارم. امام حسین به یکى از یاران خود که او را عقبة- ابن سمعان میگفتند فرمود: آن دو خورجینى را که حاوى نامه هاى این مردم است نزد من بیاور! وقتى آن دو خورجین را آورد امام علیه السّلام آن نامه ها را در مقابل حر ریخت.

احترام حر علیه السلام به فاطمه سلام الله علیها/گریز

امام حسین علیه السلام وقتی خبر بی وفایی کوفیان را شنید و ممانعت لشکر حر را دید، به اصحابش دستور برگشت داد. خواستند برگردند که حر مانع شد. امام حسین علیه السلام فرمود: مادرت به عزایت بگرید! چه می خواهی؟ حر گفت: اگر کس دیگری از عرب چنین می گفت و مانند تو گرفتار بود، از جوابش نمی گذشتم؛ ولی من نمی توانم جز به نیکی نام مادر تو را ببرم.

حر اینجا به نام فاطمه سلام الله علیها احترام گذاشت، نتیجه اش را هم دید. آخر کار توفیق توبه پیدا کرد و کربلایی شد. عاقبت به خیر شد و لحظه ی آخر امام حسین علیه السلام را بر بالین خود یافت.

اما امان از آن اولی و دومی! آن ها هم احترام کردند! آن ها هم به سفارش های پیامبر عمل کردند؛ اما چگونه؟!


منبع: در کربلا چه گذشت؟ ، محمد باقر کمره ای، ص234.

لحظه شهادت حضرت حر علیه السلام/ گریز به امام حسین علیه السلام

هر یک از شهدای کربلا، وقتی لب تشنه و بی رمق میان انبوه دشمنان به زمین می افتاد، دیگر منتظر خنجر خلاص دشمن بود. اگر کسی دست به سرش می زند، با خود می گفت: آمده اند که کارم را یکسره کنند و سر از بدنم جداکنند.

دستی به سر حر کشیده شد. با خود گفت: آمده اند که...؛ اما نه، این دست، دست ظلم نیست. خیلی مهربان است. چشمانش را باز کرد. چه می بیند؟ باورش نمی شود! مولایش را بالای سرش دید. سر حر را به دامن گرفت و دستمالی به سرش بست. حر هنوز باورش نمی شد. من کجا و دامن امام حسین علیه السلام کجا!؟ با زبان حال می گفت: آقا جان! می دانستم که آقایی. شنیده بودمٰ ولی دیگر توقع نداشتم بیایی و سرم را به دامنت بگیری!

این جا امام حسین علیه السلام بالای سر حر حاضر شد و دستمال به سر حر بست؛ ولی وقتی خود امام حسین علیه السلام لب تشنه و بی رمق میان انبوه دشمنان به زمین افتاد،‌ کسی نبود بیاید بالای سرش، شمر خنجر به دست وارد گودی قتلگاه شد...


منبع: بحارالانوار، ج45، ص14.

پاک کردن خاک از چهره حر توسط امام حسین علیه السلام/ گریز

حر بعد از توبه کردن وارد میدان شد و بسیاری از شجاعان و دلیران را کشت و خود پس از لحظه ای به شهادت رسید. بدن او را نزد امام حسین علیه السلام بردند. آن حضرت خاک ها را از چهره حر پاک می کرد و می فرمود: تو آزاد مردی آن چنان که مادرت تو را حر نام نهاد و تو در دنیا و آخرت آزاده ای.

این جا امام حسین سر مقدس حر را به آغوش گرفت و خاک ها را که با خون او آمیخته شده بودند، از صورت حر پاک کرد؛ اما ای کاش آن وقتی که سرمقدس امام حسین علیه السلام در تنور خولی قرار گرفت و خون های سر مبارکش با خاکسترهای تنور مخلوط شده بود، کسی پیدا می شد و آن را پاکیزه می کرد تا حضرت زهرا سلام الله علیها آن سر را با آن وضع در تنور نبیند و ناله ی جگر خراش غریبم حسین سر ندهد!...


منبع: ترجمه و متن کامل لهوف سید بن طاووس، عقیقی بخشایشی، ص131.

 

توبه کردن حضرت حر /گریز مناسب مبحث توبه

حضرت حر پشیمان شد و به سمت خیمه های امام حسین علیه السلام حرکت کرد. دو دست بر سر گذاشته بود و می گفت: خداوندا! به سوی تو انابه می کنم. توبه مرا بپذیر؛ زیرا من دوستان تو و فرزندان دختر پیغمبرت را ترساندم.

طبری می نویسد: وقتی به امام حسین علیه السلام و اصحابش نزدیک شد، سپرش را واژگون کرد و به آن ها سلام کرد. به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: فهل تری لی من توبة ؛ آیا توبه من پذیرفته است؟ امام فرمود: آری خداوند توبه را می پذیرد. بفرما از اسب فرود آی. عرض کرد: من سواره در راه تو بجنگم بهتر است از پیاده شدن؛ زیرا در نهایت از اسب سرنگون خواهم شد.


منابع:

در کربلا چه گذشت، محمد باقر کمره ای،(ترجمه نفس المهموم)، ص319.

ترجمه و متن کامل لهوف سیدبن طاووس، عقیقی بخشایشی، ص129.

 

رسم مهمان نوازی حضرت حر/ گریز

حر به میدان رفت و برق آسا به دشمن حمله کرد و رجز می خواند که ترجمه رجز او این است: من آن حرم که خانه ام، محل فرود و پناه مهمان بود و رسم مهمان نوازی را می دانم ، بالاخص این مهمانانی که در مکه و منا و در بین مهمانان خدا گرامی ترین آن ها هستند...

ای حر! خدا خیرت دهد! رسم مهمان نوازی را می دانستی و به جا آوردی؛ اما این نامردمان با منع آب و به شهادت رساندن خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، آتش زدن و غارت خیمه ها و به اسارت بردن و خارجی نامیدن خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله رسم مهمان نوازی را به جا آوردند.


منبع: سوگنامه آل محمد، محمد محمدی اشتهاردی، ص 245.

عبدالله بن مسلم بن عقیل در روز عاشورا/ مقتل

فرزندان عقیل بن ابى طالب، نقش مؤثّرى در نهضت حسینى داشتند. علاوه بر مُسلم بن عقیل، برادرانش جعفر و عبد اللّه و عبد الرحمان، و نیز فرزند یکى دیگر از برادرانش، محمّد بن ابى سعید همگى در این راه، به شهادت رسیدند. لذا امام زین العابدین علیه السلام، ابراز علاقه ویژه اى نسبت به فرزندان عقیل داشت. در روایات آمده است که به ایشان گفته شد:
 ما بالُکَ تَمِیلُ إلَى بَنِی عَمِّکَ هَؤلاءِ …؟أجاب: إنّی أذکُرُ یَومَهُم مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَأرِقُّ لَهُم.(1)
ترجمه: به امام سجاد گفته شد: تو را چه مى شود که به این عموزاده هایت (فرزندان عقیل)، بیشتر متمایلى؟
امام علیه السلام پاسخ داد: آن روزِ سختشان با اباعبداللّه حسین بن على علیه السلام را به یاد مى آورم و دلم برایشان مى سوزد.

حجة الاسلام پناهیان - روضه اصحاب در شب عاشورا/متن و صوت

دانلود فایل

«و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» این «رحماء بینهم» درجش خیلی باید افزایش پیدا بکنه.
من یه روضه برای شما بخونم. آرامش دادن خیلی مهمه. من خواهش می کنم هر وقت خواستید برای امام حسین خودتونو عزیز کنید، از تن لرزه های بچه های اباعبدالله الحسین گریه کنید.
اونم دختر بچه ها. اصلا بحث رو تو رو خدا هیچ وقت به تازیانه نکشونید. بچه، زدن اونقدر براش مهم نیست که عدم امنیت براش مهمه.
عدم امنیت برای بچه، بچه های کوچک تر از 7 سال. بچه های سه ساله.
عجیب وحشتناک اثر نابود کننده دارد. این از این که به خود بچه دو سیلی بزنی بدتره.
خود بچه رو کتک بزنی بدتره. لذا تو اخلاق و رفتار برخورد کردن با بچه ها، آقا من دارم یه چیزی می گم، یه چیزی می شنوی.

روایت شهادت مسلم بن عوسجه/ مقتل

عمر بن حجاج از سوی فرات با میمنه سپاه عمر سعد به سپاه سید الشهدا (علیه السلام) یورش برد و ساعتی بر هم تاختند و مسلم بن عوسجه اسدی از اصحاب امام حسین (علیه السلام) نبرد سختی کرد و این رجز را می خواند :
ترجمه :
اگر پرسید از من پهلوانم                         ز صدر بن اسد شد خاندانم
ستمگر های ما از راه دورند                     به جبار صمد کافر بمانم

و در کشتار دشمنان مبالغه فراوان کرد تا بخاک افتاد ، وقتی گرد و غبار فرو نشست او را به خون غلطان دیدند.
امام حسین (علیه السلام) و حبیب بن مظاهر بر بالینش حاضر گردیدند در حالیکه هنوز رمقی داشت و امام این آیه را تلاوت فرمود : خدا رحمتت کند ای مسلم
و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

کیفیت شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام/مقتل

و لَم یَزَل یَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَیُقتَلُ، حَتّى لَم یَبقَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام إلّا أهلُ بَیتِهِ خاصَّةً. فَتَقَدَّمَ ابنُهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ـ واُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ ـ وکانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، ولَهُ یَومَئِذٍ بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً، فَشَدَّ عَلَى النّاسِ، وهُوَ یَقولُ:
أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّ        نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیّ
تَاللّه ِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّ      أضرِبُ بِالسَّیفِ اُحامی عَن أبی
                      ضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ قُرَشِیّ
فَفَعَلَ ذلِکَ مِراراً وأهلُ الکوفَةِ یَتَّقونَ قَتلَهُ، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، فَقالَ: عَلَیَّ آثامُ العَرَبِ ، إن مَرَّ بی یَفعَلُ مِثلَ ذلِکَ إن لَم اُثکِلهُ أباهُ، فَمَرَّ یَشتَدُّ عَلَى النّاسِ کَما مَرَّ فِی الأَوَّلِ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ، فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحتَواهُ القَومُ فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم. فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّى وَقَفَ عَلَیهِ، فَقالَ: قَتَلَ اللّه ُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ ، ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسولِ! وَانهَمَلَت عَیناهُ بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ: عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ. وخَرَجَت زَینَبُ اُختُ الحُسَینِ مُسرِعَةً تُنادی: یا اُخَیّاه وَابنَ اُخَیّاه، وجاءَت حَتّى أکَبَّت عَلَیهِ، فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه السلام بِرَأسِها فَرَدَّها إلَى الفُسطاطِ، وأمَرَ فِتیانَهُ فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم، فَحَمَلوهُ حَتّى وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الفُسطاطِ الَّذی کانوا یُقاتِلونَ أمامَهُ.

نحوه شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام/ مقتل (تفصیلی)

به  گفته  ابو الفرج  «1» و دیگران : على  اکبر علیه  السّلام  نخستین  فرد از بنى  هاشم  بود که  پس  از شهادت  یاران  حسین  علیه  السّلام  به  شهادت  رسید. او زمانى  که  به  تنهایى  پدر نگریست ،
در حالى که سوار بر ذو الجناح بود، نزد پدر شرفیاب شد و از او اجازه میدان خواست- على اکبر از همه مردم زیباتر و از اخلاقى برجسته برخوردار بود- اشک از چشمان پدر جارى شد و سکوت کرد و سپس فرمود:
«اللهم اشهد أنّه قد برز الیهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و کنّا اذا اشتقنا إلى نبیّک نظرنا إلیه».
«خدایا! گواه باش! جوانى به نبرد با آنان مى رود که از حیث اخلاق و شمایل و گفتار، شبیه ترین فرد به پیامبر تو است. ما هرگاه تشنه دیدار پیامبرت مى شدیم، به چهره على اکبر مى نگریستیم».

حضرت علی اکبر علیه السلام و جنگیدن در کربلا/ مقتل

ولَم یَزَل یَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَیُقتَلُ، حَتّى لَم یَبقَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام إلّا أهلُ بَیتِهِ خاصَّةً. فَتَقَدَّمَ ابنُهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ـ واُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ ـ وکانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، ولَهُ یَومَئِذٍ بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً، فَشَدَّ عَلَى النّاسِ، وهُوَ یَقولُ:
أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّ نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیّ
تَاللّه ِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّ أضرِبُ بِالسَّیفِ اُحامی عَن أبی
ضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ قُرَشِیّ
فَفَعَلَ ذلِکَ مِراراً وأهلُ الکوفَةِ یَتَّقونَ قَتلَهُ، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، فَقالَ: عَلَیَّ آثامُ العَرَبِ ، إن مَرَّ بی یَفعَلُ مِثلَ ذلِکَ إن لَم اُثکِلهُ أباهُ، فَمَرَّ یَشتَدُّ عَلَى النّاسِ کَما مَرَّ فِی الأَوَّلِ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ، فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحتَواهُ القَومُ فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم. فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّى وَقَفَ عَلَیهِ، فَقالَ: قَتَلَ اللّه ُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ ، ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسولِ! وَانهَمَلَت عَیناهُ بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ: عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ. وخَرَجَت زَینَبُ اُختُ الحُسَینِ مُسرِعَةً تُنادی: یا اُخَیّاه وَابنَ اُخَیّاه، وجاءَت حَتّى أکَبَّت عَلَیهِ، فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه السلام بِرَأسِها فَرَدَّها إلَى الفُسطاطِ، وأمَرَ فِتیانَهُ فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم، فَحَمَلوهُ حَتّى وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الفُسطاطِ الَّذی کانوا یُقاتِلونَ أمامَهُ.

گریه حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت علی اکبر علیه

وقتی اباعبدالله (علیه السلام) بدن علی اکبر (علیه السلام) را به کنار خیمه ها رسانید حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) از خیمه بیرون آمده می گریست و می گفت :

یا اخیاه یابن اخیاه یا حبیبا یا ثمرة فواداه یا نور عیناه

وای برادرم وای پسر برادرم وای حبیبم وای میوه دلم وای نور چشمم

می گفت و می گریست .


منابع :

بحارالانوار ج۴۵ ص۴۴.

العوالم للامام حسین(علیه السلام) ص۲۸۶.

معالم المدرستین ج۳ ص۱۲۳.

موسوعه کلمات الامام حسین(علیه السلام) لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم ص۵۵۵.

اعیان الشیعه ج۸ ص۲۰۸.

مقتل الحسین(علیه السلام) (ابو مخنف ازدی) ص۱۶۲.

کتاب الفتوح ج۵ ص۱۱۵.

اللهوف فی قتلی الطفوف ص۶۷.

کربلا الثوره و الماساة ص۳۲۸.

من اخلاق الامام حسین(علیه السلام) ج۴ ص۲۳۲.

موسوعة شهادت المعصومین ج۲ ص۲۴۱.

ابصارالعین فی انصارالحسین ص۵۱ (چاپ جدید ص۶۰).

مجالس الفاخره فی مصائب العترة الطاهره ص۲۴۲.

شهدا اهل بیت علیهم السلام قمر بنی هاشم ص۱۳۳.

قمقام زخار ص۴۳۱ .

روایت شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام/ مقتل

اولین کسی که از خاندان ابوطالب به میدان رفت حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود او  از نظر اخلاق بهترین و از نظر چهره زیباترین مردم بود .

ولی حضرت سیدالشهدا به او اجازه میدان داد سر مبارک به سمت آسمان بلند نموده و فرمود : خدایا تو بر این قوم گواه باش جوانی را به سوی آنها فرستادم که شبیه ترین مردم است به پیامبر تو هم از نظر چهره و هم از نظر اخلاق و هم از نظر گفتار و ما هرگاه برای پیامبر دلتنگ می شدیم به چهره او نظر می نمودیم .

آنگاه آن قوم را نفرین نمود و فرمود : خداوندا برکات زمین را از آنها بازدار و بین آنها تفرقه و جدائی بینداز و ناگواری را به آنها بچشان و راه هر یک را از دیگری جدا و بریده قرار ده و هیچ گاه حاکم را از آنها راضی مفرما.

روضه حضرت علی اکبر (سلام الله علیه)- مقام معظم رهبری/ متن و صوت

دانلود فایل

همه حوادث عاشورا، گریه آور و دردناک است. هر بخشی را شما بگیرید از ساعتی که وارد کربلا شدند، صحبت امام حسین، حرف او، خطبه او، شعر خواندن او، خبر مرگ دادن او، صحبت کردن با خواهر، با برادرها، با عزیزان، همه اینها مصیبت است تا برسد به شب عاشورا و روز عاشورا، ظهر عاشورا و عصر عاشورا. یک گوشه‌ای از آنها را من حالا عرض می‌کنم.

این روزها، روزهای روضه و گریه است؛ شما هم همه جا می‌شنوید، بنده هم برای اینکه در این میهمانی عظیم حسینی، مختصری خودم را وارد کرده باشم این چند کلمه را عرض می‌کنم.

فکر کردم که چون این ملت ما خیلی جوان در راه خدا داده است، شاید توی این جمعیت [نماز جمعه تهران] هزارها نفر هستند که جوانهاشان را از دست داده‌اند، فکر کردم از جوانهای امام حسین چند کلمه‌ای من عرض کنم.

سکینه دختر امام حسین علیه السلام در شام

ابن‏ نما گوید: سکینه (س) در دمشق چنین خوابی دید: گویی که پنج بزرگوار نورانی پیش آمدند. روی سر هر کدام پیری ایستاده بود و فرشتگان پرامونشان را گرفته بودند.
خدمتکاری نیز پیاده با آنها می‏ رفت. آن نژادگان رفتند و خدمتکار آمد و به من نزدیک شد و گفت: ای سکینه، جدت سلامت می‏ رساند. گفتم: بر رسول خدا سلام باد. ای پیک رسول خدا تو که هستی؟ گفت: خدمتکاری از خدمتکاران بهشت. گفتم: این پیرانی که همراه این نژادگان آمده‏ اند کیستند؟ گفت: اول آدم، دو ابراهیم خلیل ‏الله، سوم موسی کلیم ‏الله و چهارم عیسی روح الله است. گفتم: آن کسی که محاسنش را گرفته و می‏ افتد و بلند می‏ شود کیست؟ گفت: جدت رسول خدا (ص). گفتم: به کجا می ‏روند؟ گفت: سوی پدرت حسین (ع).
من رفتم و کوشیدم خود را به وی برسانم و بگویم که ستمگران، پس از او با ما چه کرده‏ اند. در همین حال بود که دیدم پنج کجاوه از نور آمدند درون هر یک از آنها زنی است. گفتم: این زنانی که می‏ آیند چه کسانی هستند. گفت: اولی حوا، مادر انسانها، دومی آسیه دختر مزاحم، سومی مریم، دختر عمران، چهارمی خدیجه، دختر خویلد، و پنجمی دست بر سرش نهاده و می‏ افتد و بلند می‏ شود. گفتم: او کیست؟ گفت: جده‏ ات فاطمه(س)، دختر محمد (ص)، مادر پدرت. گفتم: به خدا سوگند به او خواهم گفت که با ما چه کرده‏ اند.

نگاهی به زندگی و فضائل حضرت سکینه سلام الله علیها / مقاله

 سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است.
سکینه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموی اوست که در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!» در می یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.(1) آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت.(2)
 خواهر سکینه، فاطمه و برادرانش امام زین العابدین، حضرت علی اکبر و عبدالله (علی اصغر) علیهم السلام اند.

شهادت در خرابه/ مقتل

در کامل بهائى(1) از حاویه(2) نقل کرده که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى حال مردانى که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند، و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است بازمى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهارساله، شبى از خواب بیدار شد گفت: پدر من حسین علیه السّلام کجا است؟ این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.
 
یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد، خبر بردند که حال چنین است. آن لعین در حال گفت که: بروند و سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند، پس آن سر مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.
پرسید این چیست؟
گفتند: سر پدر تو است.
آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.
نقل مبسوط تر دیگر
و بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند:(3)
آن سر مقدس را در زیر سرپوشى قرار داده در مقابل او نهادند.
کودک پرسید: این چیست؟

بی تابی رقیه سلام الله علیها برای بابا/ مقتل

… وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر کیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت: پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر دختر یتیم تو به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بی پوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟ پدر جان چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است؟ پدر جان چه کسی یار و یاور غریبان بی پناه است؟ پدر جان چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم. سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند دریافتند که از دنیا رفته است.

روضه بی تابی رقیه سلام الله علیها برای بابا/ متن و صوت

دانلود فایل

یک نگاه به صورتش کرد و گفت: چرا صورتت کبود شده است؟ یک نگاه به لباس هایش کرد و گفت: چرا لباسهایت تکه تکه شده است؟ یک نگاه به پاهایش کرد و گفت: چرا کفش به پا نداری؟ چرا از پاهایت خون می آید؟ رقیه اینجا هیچی نگفت، می دانید کی صدای ناله اش بلند شد؟ با چشم گریان دوید سمت خرابه، این بچه شامی یه سؤال کرد، گفت: مگر تو بابا نداری؟ گفت: بابام به سفر رفت، عمه می گوید: بابا به سفر رفت؛ گفت: منم گاهی همراه بابام به سفر می روم اما هر کاری داشته باشم عمویم برایم انجام می دهد، مگر تو عمو نداری؟ گفت: چرا زیباترین و رشید ترین و آقاترین و مهربانترین عموی عالم عموی من هست.

با چشم گریان برگشت پیش عمه گفت: عمه مگر ما خانه نداریم؟ عمه مگر این سفر ره بر نمی گردد؟ هر جوری بود بی بی این بچه را خوابانید؛ همه ساکتند، سر و صدا نمی کنند تا رقیه از خواب بیدار نشود.

نیمه ی شب صدای ناله اش بلند شد. عمه، عمه بابایم آمده بود دیدنم سرم را به سینه اش گرفته بود، عمه خواب بابایم حسین را دیدم؛ آنقدر گریه کرد، خرابه یک پارچه گریه شد؛ می دانید چطوری آرامش کردند؟ سر بریده بابا را آوردند...

 

دلتنگی دختر خردسال برای پدرش امام حسین علیه السلام و پاسخ یزیدیان

به نقل عمادالدین طبری، زنان خاندان نبوت پس از واقعه سهمگین عاشورا و در طول دوره ی اسیری، از شهادت اباعبدالله علیه السلام و اصحاب ایشان در کربلا چیزی به فرزندان خردسال نمی گفتند. به هر کودکی که سراغ پدر خود را می گرفت چنین می گفتد که پدرت به سفر رفته و به زودی باز خواهد گشت.  لشکریان یزید ، خاندان رسالت را در نزدیکی های دارالاماره جای داده بودند.

در یکی از شبها دختری چهار ساله از خواب بیدار شد و مدام سراغ پدر را می گرفت و می گفت:  پدرم حسین کجاست؟ این ساعت او را در خواب دیدم که سخت پریشان بود.

سوز و گداز این کودک خردسال تمامی زنان و بچه ها را به گریه انداخت. صدای فغان و گریه از آن منطقه برخاست. یزید که آن ساعت از شب در جای خفته بود از خواب بیدار شد و از علت گریه و فغان زنان و کودکان پرسید؟ داستان را برای او شرح دادند و گفتن که دختر امام حسین علیه السلام خواب پدر را دیده است و اکنون بهانه ی او را می گیرد.

سر پدر در آغوش دختر/ مقتل

... فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهی تقول: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟ یا أبتاه ! مَن للیتیمة حتّى تکبر ؟ یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء .
ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا

... وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر کیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت: پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟

ملاقات حضرت رقیه سلام الله علیها با سر بابایش/ مقتل

امام حسین علیه السلام دختر کوچکی داشت که چهار ساله بود . و شبی از خواب بیدار شد در حالیکه به شدت مضطرب بود می گفت پدرم کجاست من الان او را در خواب دیدم .

وقتی زنهای اهل بیت این صحنه را دیدند به گریه افتادند و کودکان دیگه هم با گریه آنها شروع به گریه کردند و صدای ضجه زنان و کودکان بلند شد .

در این هنگام یزید (لعنت الله) از خواب بیدار گشت و گفت چه خبر شده است؟

مامورینش جستجو کرده از قضیه باخبر شدند و به یزید (لعنت الله علیه) جریان را اطلاع دادند یزید دستور داد سر پدرش را برایش ببرند و ...

سر مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام  را برای حضرت رقیه آوردند در حالیکه در تشتی قرار داشت و روی آن با پارچه ای پوشانده بود او پارچه را از روی تشت برداشت و پرسید این سر کیست؟ به او گفتند : پدر توست .

اسناد وجود حضرت رقیه سلام الله علیها

با سلام و درود

در مورد اصل وجود دختری از حضرت اباعبدالله علیه السلام که در شام به شهادت می رسند تردیدی وجود ندارد و فقط اختلاف در نام اوست که آیا رقیه است یا نه؟؟!

با این وجود برخی حتی در مورد وجود آن حضرت هم تشکیک کرده اند و یا اینکه توهم تشکیک وجود دارد که در این پست سعی میکنیم به این مطلب بپردازیم!

جناب سید محمود ده سرخی در پاورقی کتاب خود به نام رمز المصیبة می نگارد :

روضه بی تابی حضرت رقیه برای اباعبدالله علیهماالسلام/متن و صوت

دانلود فایل

خرم آن روز کز این منزل بروم بابا          به هوای سر کویت  بزنم بال و پری  بابا

آنقدر حلقه  زنم بر در  درگاه  خدا              تا  بروی   دلم از غیب  گشایند دری

در آن نیمه شب زین العابدین بغلش می گرفت و او را می گرداند ولی فقط می گفت: بابایم را می خواهم، آرام و قرار نداشت؛ ام کلثوم می آمد، از بغل زین العابدین پر می کشید می رفت بغل عمه ولی می گفت: بابایم را می خواهم؛ رباب داغ دیده او را بغل می گرفت، سر بچه را روی شانه اش می گذاشت و می گرداند، می گفت: بابایم را می خواهم؛ خواهر سیزده ساله اش، سکینه بغلش می گرفت، هر چه می گفت: خواهرم گریه نکن، ناله نزن، می گفت: بابایم را می خواهم.

روضه سر بابا در آغوش دختر سه ساله دکتر رفیعی/متن و صوت

وقتی سر مبارک ابی عبدالله را گذاشتند کنارش، با این دستان کوچک سر را برداشت و میان دامن گذاشت؛ بابا به مهمانی دختر خوش آمدی...

عمه بیا گمشده پیدا شده                        خرابه امشب شب یلدا شده

شام رقیه به سحر آمده                          باب رقیه ز سفر آمده

صدا زد: لیتنی کنت عمیی ، بابا کاش چشمهایم کور بودم تا سرت را بریده نمی دیدم. من الذی قطع وریدک، کدام ظالمی حلقومت را بریده بابا...


منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی حفظه الله.

گریز و روضه سر بابا در آغوش رقیه سه ساله/متن و صوت

وقتی بی بی تمام بچه ها را خواب کرد، یه وقت دید گوشه خرابه تو تاریکی ها بچه ای پا شده هی می گوید: بابا بابا . بی بی بلند شد آمد جلو دید رقیه هست؛ هر کاری می کند، این بچه آرام بشود، نمی شود هی می گوید عمه من بابایم را می خواهم، طولی نکشید دیدند یک غلامی یک طبقی آورد، تمام بی بی ها کنار رفتند اما این آقازاده جلو آمد، همین که روپوش را از طبق برداشت، دید سر بریده حسین ...

سر بابایش را برداشت و به سینه چسباند، آی پدرم، پدرم، بابا نبودی رقیه ات را کتک زدند، رو خار های مغیلان دواندند، یه وقت دیدند دیگه بچه ناله نمی کند.مرحوم مجلسی نوشته: مادرش هم در خرابه بود، یک دفعه خانوم صدا زد، زینب جان چرا رقیه ام دیگر بابا نمی کند، وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است...


منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام  کافی رحمه الله.

گریز و روضه سر امام حسین علیه السلام در آغوش دخترش رقیه

دانلود فایل

عصر عاشورا امام حسین علیه السلام، حضرت زینب را سر پرست کرد، گفت: خواهرم تویی و این خیل اسرا وزنها و دختران. ایشون به همه ی این کارها باید برسد، با این همه غمی که دارد.
زینب علیها سلام تمام زنها و بچه ها را خواباند،بی بی زینب آمد رو خاک ها بخوابد، وقتی که آمد خودش بخوابد، دید از آن گوشه ی خرابه ها، تو تاریکی ها، یک بچه ای هی می گوید: بابا، بابا ؛  بلند شد آمد جلو ببیند کیه. دید رقیه است، صدا زد عمه جانم آرام باش، می گوید: عمه، من بابا را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابا اینجا بود عمه.
دختر دردانه منم
به کنج ویرانه منم

عمه چه آمد به سرم
چرا نیامد پدرم

الله اکبر ، الله اکبر

روضه حضرت رقیه علیهاالسلام-استادفرحزاد / صوت و متن

امروز برویم در خانه ناز دانه و سه ساله اباعبدالله علیه السلام که خیلی گره گشاست. افراد برجسته و درمانده می آیند از این دختر سه چهار ساله درمان می گیرند نذر می کنند. یکی از دوستان نقل می کرد که در تهران آقایی روحانی بود منبری خوبی بود، منبرمی رفت. ایشان را به خانه ای دعوت کرده بودند سید هم بود. این آقا بعد از روضه که بیرون آمد پیر زنی جلو آمد گفت: حاج آقا ما فردا بعداز ظهر نذر حضرت رقیه علیهاالسلام داریم می شود شما بیایید برای چند تا پیر زن روضه حضرت رقیه بخوانید؟ گفتم: باشد به او قول دادم. ساعت چهار بعد از ظهر فردا به این خانم وعده دادم. شب خانه آمدم یکی از دوستان بازاری من زنگ زد وگفت: فلانی بیا که نانت را پختم وآماده کردم. گفتم: چه خبره؟ گفت: تاجر ثروتمندی در بازار از دنیا رفته است من گفتم برای ختم، آقایش را من دعوت می کنم. پاکتش خیلی چرب است. فردا چهار بعد از ظهر ختمش است شما شرکت کن. گفتم: من به یک پیر زن قول دادم. گفت: سید عقلت قاطی کرده است خانه پیرزن چقدر به تو می دهند اینجا هزاربرابر هم شاید بیشتر به تو بدهند. خلاصه این قدر به ما کوبید و ور رفت که گفتم: باشد می آیم به او قول دادم. گفت: شب خوابیدم خواب دیدم که آمدم همان کوچه ای که خانه آن پیرزن بود سر کوچه که آمدم دیدم آقا اباعبدالله7 سر کوچه آمدند. نگاهم که به آقا افتاد دیدم یک دختر ناز سه، چهار ساله دور آقا دارد می چرخد. گفتم: آقاجان این دختر کیست؟ فرمود: این دخترم رقیه است. گفتم: آقا این جا چه کار می کنند؟ فرمود: این پیرزن برای دخترم روضه گرفته است می خواهم بروم درمجلسش شرکت کنم. آقا حرکت کردند و وارد خانه پیرزن شدند. این آقا گفت: از خواب بلند شدم ساعت دو نصف شب بود به آن بازاری زنگ زدم وگفتم: اگر همه عالم را طلا بکنی من فردا جلسه روضه شما نمی آیم. گفت :چرا؟ خواب را به او گفتم: اوهم متغییر شد منقلب شد. امام حسین علیه السلام در جلسه های باصفای بی سرو صدا شرکت می کند. خوشا به حال آن هایی که روضه امام حسین علیه السلام در خانه اشان می گیرند.

روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها)- استاد: سیداحمد میردامادیان

امام حسین علیه السلام دختری داردکه گویا نام او فاطمه صغیره بوده ولی بیشتربه رقیه مشهورشده، هم اوبه پدرعلاقه زیادی دارد و هم پدر به او و شاید یکی ازجهات علاقه امام این بود که مادر این دختر از دنیا رفته بود(1) و اباعبدالله همه هستی او بود حتی در اوج حوادث درد دلهایش ر ابه بابا می گفت.
 
راوی می گوید: دیدم وقتی امام سوی میدان می آمد، کودکی با قدم های لرزان، خود را به آقا رسانید و دامن او راگرفت:
یا اب! اُنظر الَیَّ. (بابابه من نگاه کن) فاِنِّی عطشانً (بابا من تشنه ام).

حضرت رقیه سلام الله علیها-مرحوم کافی رحمة الله علیه/ متن و صوت

دانلود فایل

آقایان اهل علم، فضلا، محترمین، رجال فضیلت، متدینین، مذهبی ها خود امام حسین علیه السلام هم راضی است که من امروز شما را به حرم این سه ساله ببرم.

خدا نکند سرپرست شوی، به خدا سرپرستی خیلی زحمت دارد، مسئولیت دارد. سرپرست بچه ها بود. زینب سلام الله علیها با این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد

بی بی تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا اومد خودش بخوابد

کمتر من این کلمه را با صراحت گفته ام اما روز اربعین است بگذارید بگویم، آتش بزنم

آی زن ومرد! زینب سلام الله علیها آمد روی خاکها بخوابد. تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکی ها یک بچه بلند شده هی می گه

بابا ،بابا.  ای خدا چه کار کنم؟با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند

روضه حضرت رقیه- استاد پناهیان/متن و صوت

دانلود فایل

آقا آرامش برای کودکان خیلی نعمت ویژه ایه. و خدا عجیب بهش بر می خوره این آرامش از کودک سلب بشه.
و بین بچه ها دختر بچه ها یه چیز دیگن. دختر بچه ها هم زود آرامششون از بین می ره، هم خیلی آرامش می خوان. لذا به پدرها پیغمبر سفارش کرده که خیلی به دختر کوچولوهاتون برسید.
الان شما بزرگترها یه جایی کوچولویی دیدید ها! زود اعلام موضع کنید. کوچولوها غریبه ها رو نمی شناسن. یه کمی می ترسن. به کوچولو که رسیدی زود لبخند بزن، مثل کوچولوها حرف بزن.
بگو: سلام کوچولو. چطوری؟ بدونه تو دشمن نیستی. بدونه تو آرامشی. عین پدر مادرشی. بچه رو دیدی؟ پیش پدر و مادرشه تا 4 تا غریبه می بینه کز می کنه می ره تو بغل پدر مادرش.
بگو کوچولو منم دوستتم. چه قدر قشنگ. یه شکلات برداربهش بده. وظیفته. به آدم بزرگا همین جوری عادی نگاه کن کوچولو رو رسیدی، زود آرامش بهش بده.

تنها شدن مسلم در کوفه و پناه آوردن به خانه طوعه/ مقتل

قالَ: وَبَلَغَ الْخَبَرُ إِلى مُسْلِمِ بْنِ عَقیلٍ، فَخَرَجَ بِمَنْ بایَعَهُ إِلى حَرْبِ عُبَیْدِ اللّهِ، فَتَحَصَّنَ مِنْهُ بِقَصْرِ الاْمارَةِ، وَاقْتَتَلَ اءَصْحابُهُ وَ اءَصْحابُ مُسْلِمٍ.
وَجَعَلَ اءَصْحابُ عُبَیْدِ اللّهِ الَّذینَ مَعَهُ فِى الْقَصْرِ یَتَشَرَّفُونَ مِنْهُ وَیُحَذِّرُونَ اءَصْحابَ مُسْلِمٍ وَیَتَوَعَّدُونَهُمْ بِجُنُودِ الشّامِ، فَلَمْ یَزالُوا کَذلِکَ حَتّى جاءَ اللَّیْلُ.
فَجَعَلَ اءَصْحابُ مُسْلِمٍ یَتَفَرَّقُونَ عَنْهُ، وَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ:
ما نَصْنَعْ بِتَعْجیلِ الْفِتْنَةِ، وَیَنْبَغى اءَنْ نَقْعُدَ فى مَنازِلِنا وَنَدَعَ هؤُلاءِ الْقَوْمِ حَتّى یُصْلِحَ اللّهُ ذ اتَ بَیْنِهِمْ.
فَلَمْ یَبْقِ مَعَهُ سِوى عَشْرَةِ اءَنْفُسٍ.
فَدَخَلَ مُسْلِمُ الْمَسْجِدَ لِیُصَلّى الْمَغْرِبَ، فَتَفَرَّقَ الْعَشَرَةُ عَنْهُ.
فَلَمّا رَاءى ذلِکَ خَرَجَ وَحیدا فى دُرُوبِ الْکُوفَةِ، حَتّى وَقَفَ عَلى بابِ إِمْراءَةٍ یُقالُ لَها طَوْعَةُ، فَطَلَبَ مِنْها ماءً فَسَقَتْهُ.
ثُمَّ اسْتَجارَها فَاءَجارَتْهُ.
فَعَلِمَ بِهِ وَلَدُها، فَوُشِیَ الْخَبَرُ إِلى عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ زِیادٍ.

مسلم بن عقیل علیه السلام و ابن زیاد لعن الله علیه/ مقتل

فَلَمّا اءُدْخِلَ عَلى عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ زِیادٍ لَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْهِ.
فَقالَ لَهُ الْحَرَسِیُّ: سَلِّمْ عَلَى الاْمیرِ.
فَقالَ لَهُ: اُسْکُتْ یا وَیْحَکَ وَاللّهِ ما هُوَ لى بِاءَمیرٍ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: لا عَلَیْکَ سَلَّمْتَ اءَمْ لَمْ تُسَلِّمْ، فَإِنَّکَ مَقْتُولٌ.
فَقالَ لَهُ مُسْلِمٌ: إِنْ قَتَلْتَنى فَلَقدْ قَتَلَ مَنْ هُوَ شَرُّ مِنْکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنّى ، وَبَعْدُ فَإِنَّکَ لا تَدَعُ سُوءَ الْقِتْلَةِ وَ قُبْحَ الْمُثْلَةِ وَخُبْثَ السَّریرَةِ وَلَؤْمَ الْغَلَبَةِ، لا اءَحَدَ اءَوْلى بِها مِنْکَ.
فَقالَ لَهُ ابْنُ زِیادٍ: یا عاقُّ یا شاقُّ، خَرَجْتَ عَلى إِمامِکَ وَشَقَقْتَ عَصى الْمُسْلِمینَ، وَاءَلْقَحْتَ الْفِتْنَةَ بَیْنَهُمْ.
فَق الَ لَهُ مُسْلِم : کَذَبْتَ یَابْنَ زِیادٍ، إِنَّما شَقَّ عَصَى الْمُسْلِمینَ مُعاوِیَةُ - لَعَنَهُ اللّهُ- وَابْنُهُ یَزیدُ - لَعَنَهُ اللّهُ-، وَ اءَمَّا الْفِتْنَةُ فَإِنَّما اءَلْقَحَها اءَنْتَ وَ اءَبُوکَ زِیادُ بْنُ عُبَیْدٍ عَبْدِ بَنى عِلاجٍ مِنْ ثَقیفٍ، وَ اءَنَا اءَرْجُو اءَنْ یَرْزُقَنِى اللّهُ الشَّهادَةَ عَلى یَدَى شَرُّ الْبَرِیَّةِ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: مَنَّتْکَ نَفْسُکَ اءَمْرا، حالَ اللّهُ دُونَهُ وَ لَمْ یَرَکَ لَهُ اءَهْلا وَجَعَلَهُ لاِهْلِهِ.
فَقالَ مُسْلِمٌ: وَمَنْ اءَهْلُهُ یَابْنَ مَرْجانَةَ؟
فَقالَ: اءَهْلُهُ یَزیدُ بْنُ مُعاوِیَةَ!
فَقالَ مُسْلِمٌ: اءَلْحَمْدُ للّهِ، رَضینا بِاللّهِ حَکَما بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: اءَتَظُنُّ اءَنَّ لَکَ مِنَ الاَْمْرِ شَیْئا.
فَقالَ مُسْلِمٌ: وَاللّهِ ما هُوَ الظَّنُّ، وَلکِنَّهُ الْیَقینُ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: اءَخْبِرْنى یا مُسْلِمُ بِما اءَتَیْتَ هذَا الْبَلَدَ وَ اءَمْرُهُمْ مُلْتَئِمٌ فَشَتَّتَ اءَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَفَرَّقْتَ کَلِمَتَهُمْ؟
فَقالَ لَهُ مُسْلِمٌ: ما لِهذا اءَتَیْتُ، وَلکِنَّکُمْ اءَظْهَرْتُمُ الْمُنْکَرَ وَدَفَنْتُمُ الْمَعْرُوفَ وَتَاءَمَّرْتُمْ عَلَى النّاسِ بِغَیْرِ
رِضىً مِنْهُمْ وَحَمَلْتُمُوهُمْ عَلى غَیْرِ ما اءَمَرَکُمْ اللّهُ بِهِ، وَعَمِلْتُمْ فیهِمْ بِاءَعْمالِ کَسْرى وَقَیْصَرَ، فَاءَتَیْناهُمْ لِنَاءْمُرَ فیهِمْ بِالْمَعْرُوفِ وَنَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَنَدْعُوهُمْ إِلى حُکْمِ الْکِتابِ وَالسُّنَّةِ، وَکُنّا اءَهْلُ ذلِکَ کَما اءَمَرَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله
فَجَعَلَ ابْنُ زِیادٍ - لَعَنَهُ اللّهُ- یَشْتِمُهُ وَیَشْتِمُ عَلِیّا وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ علیهم السّلام !

اصابت سنگ و تیر به مسلم بن عقیل/مقل و گریز به امام

و جَعَلَ یُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ وضَعُفَ عَنِ القِتالِ، وتَکاثَروا عَلَیهِ فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ، فَقالَ مُسلِمٌ: وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونَنی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ الأَنبِیاءِ الأَبرارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله علیه و آله وذرِّیَّتِهِ؟
مسلم بن عقیل به نبرد، ادامه داد تا جراحت هاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مى‌زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ، پرتاب مى کنید ـ آن گونه که به کفّار ، سنگ مى زنند ـ ، در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را در باره خاندانش پاس نمى دارید؟


منبع: الفتوح ابن اعثم کوفی: ج ۵ ص ۵٣.

انتخاب شهادت در رکاب امام حسین علیه السلام بر زندگی در دنیا

فرزندان عقیل بن ابى طالب، نقش مؤثّرى در نهضت حسینى داشتند. علاوه بر مُسلم بن عقیل، برادرانش جعفر و عبد اللّه و عبد الرحمان، و نیز فرزند یکى دیگر از برادرانش، محمّد بن ابى سعید همگى در این راه، به شهادت رسیدند. لذا امام زین العابدین علیه السلام، ابراز علاقه ویژه اى نسبت به فرزندان عقیل داشت. در روایات آمده است که به ایشان گفته شد: ما بالُکَ تَمِیلُ إلَى بَنِی عَمِّکَ هَؤلاءِ ...؟أجاب: إنّی أذکُرُ یَومَهُم مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَأرِقُّ لَهُم.

به امام سجاد گفته شد: تو را چه مى شود که به این عموزاده هایت ( فرزندان عقیل )، بیشتر متمایلى؟

امام علیه السلام پاسخ داد: آن روزِ سختشان با ابا عبد اللّه حسین بن على علیه السلام را به یاد مى‌آورم و دلم برایشان مى سوزد.

شباهت های شهادت مسلم بن عقیل با حضرت سید الشهدا

وجَعَلَ یُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ وضَعُفَ عَنِ القِتالِ، وتَکاثَروا عَلَیهِ فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ، فَقالَ مُسلِمٌ: وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونَنی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ الأَنبِیاءِ الأَبرارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله علیه و آله وذُرِّیَّتِهِ؟(1)

مسلم بن عقیل به نبرد، ادامه داد تا جراحت هاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مى‌زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ، پرتاب مى کنید ـ آن گونه که به کفّار ، سنگ مى زنند ـ ، در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را در باره خاندانش پاس نمى دارید؟

روضه وصیت مسلم علیه السلام در آخرین لحضات عمرشان

خدا شب شده و من چه کنم            یه تن و این همه دشمن چه کنم

اهل کوفه که پیمان شکستند                خود نمک خورده، نمکدان شکستند

 صبح  درآمد  همگی  پیوستن             شب   در خانه به رویم بستند

 صبح من شمع و همه پروانه              شام بیگانه تر  از بیگانه   

وقتی بالای دارالاماره بدند، گفتند: مسلم حرفی داری؟ وصیتی داری؟ فقط یک جمله گفت: یک نامه برای حسین بنویسید و بگویید که به کوفه نیاید، کوفی وفا ندارد؛ فردا پایین دارلاماره همه منتظرند، هر کسی چیزی می گوید، یکی می گوید: الان مسلم سر سفره شان نشسته است، یکی می گوید: هر چی باشد مسلم مهمان است، یکی می گوید: مسلم را کشتند، یه وقت از بالای دارالاماره فریاد بزنند کنار بروید، کنار بروید، بدن بی سر مسلم بن عقیل از بالای دالاماره روی زمین افتاد...


منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین هاشمی نژاد حفظه الله.

روضه شجاعت مسلم علیه السلام و بی وفایی مردم کوفه/متن و صوت

دانلود فایل

جان ختم المرسلین در کوفه جا دارد، ندارد
بهتر از روح المین در کوفه جا دارد، ندارد
افسر جانباز حق در کوفه سر گردان و بی کس
نائب سلطان حق در کوفه جا دارد، ندارد
مسلم بی خانمان در کوچه می گردد امشب
یک جهان ایمان و دین در کوفه جا دارد، ندارد
آسمان کوفه امشب گریه کن بر حال مسلم
اختر قرآن ببین در کوفه جا دارد، ندارد
امتحان حق نگر از مسلمانان و مسلم
مسلم است ای مسلمی در کوفه جا دارد،ندارد

طوعه صدا زد، آقا جان من که نمرده ام ، زن هم باشم، اما بیا داخل خانه؛ اگر هیچ کسی سراغت نیامد من پناهت می دهم.

روضه حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه-استادهاشمی نژاد/متن و صوت

پیغمبر اکرم یه روز به عقیل نگاه کردوفرمودند
عقیل تو رو به دو جهت دوست دارم
یکی اینکه برادر علی ای
دومین جهتی که دوست دارم اینه
خدا به تو یه پسر می ده به نام مسلم
این اولین فدائی حسین منه(تنقیح المقال، مامقانى، ج‏3، ص‏214)
شب اول محرم سالهاست از قدیم الایام مردم می رن در خونه مسلم بن عقیل
گفت:ای مرد چرا به خونه ات نمی ری سر به دیوار گذاشتی
گفت ای زن آخه من خانه ندارم من غریبم
طوعه امشب تو مرا خانه بده
مرغ بشکسته پرم لانه بده

لحظه شهادت حضرت قاسم علیه السلام/مقتل

تاریخ الطبری عن حُمَید بن مسلم: خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فی یَدِهِ السَّیفُ، عَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا الیُسرى ـ فَقالَ لی عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُریدُ إلى ذلِکَ؟! یَکفیکَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ؛ فَشَدَّ عَلَیهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: یا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَینُ علیه السلام کَما یُجَلِّی الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیثٍ غُضُبٍّ،  فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَیلٌ لِأَهلِ الکوفَةِ لِیَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَینٍ علیه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّکَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَیلُ بِفُرسانِها عَلَیهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ؛ وحُسَینٌ علیه السلام یَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ یَخُطّانِ فِی الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَینٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ فی نَفسی: ما یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَیتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقیلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ.

تاریخ الطبرى ـ به نقل از حُمَید بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشیر به دست، به سوى ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و کفش هایى داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود.

۱ ۲ ۳ . . . ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan