روضه

مرکز نشر و دانلود متن روضه ، صوت روضه، کلیپ روضه، کتاب های مقتل ،شعر، مداحی و غیره

نگاهی به زندگی و فضائل حضرت سکینه سلام الله علیها / مقاله

 سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است.
سکینه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموی اوست که در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!» در می یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.(1) آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت.(2)
 خواهر سکینه، فاطمه و برادرانش امام زین العابدین، حضرت علی اکبر و عبدالله (علی اصغر) علیهم السلام اند.

شهادت در خرابه/ مقتل

در کامل بهائى(1) از حاویه(2) نقل کرده که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى حال مردانى که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند، و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است بازمى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهارساله، شبى از خواب بیدار شد گفت: پدر من حسین علیه السّلام کجا است؟ این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.
 
یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد، خبر بردند که حال چنین است. آن لعین در حال گفت که: بروند و سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند، پس آن سر مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.
پرسید این چیست؟
گفتند: سر پدر تو است.
آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.
نقل مبسوط تر دیگر
و بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند:(3)
آن سر مقدس را در زیر سرپوشى قرار داده در مقابل او نهادند.
کودک پرسید: این چیست؟

بی تابی رقیه سلام الله علیها برای بابا/ مقتل

… وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر کیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت: پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر دختر یتیم تو به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بی پوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟ پدر جان چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است؟ پدر جان چه کسی یار و یاور غریبان بی پناه است؟ پدر جان چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم. سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند دریافتند که از دنیا رفته است.

روضه بی تابی رقیه سلام الله علیها برای بابا/ متن و صوت

دانلود فایل

یک نگاه به صورتش کرد و گفت: چرا صورتت کبود شده است؟ یک نگاه به لباس هایش کرد و گفت: چرا لباسهایت تکه تکه شده است؟ یک نگاه به پاهایش کرد و گفت: چرا کفش به پا نداری؟ چرا از پاهایت خون می آید؟ رقیه اینجا هیچی نگفت، می دانید کی صدای ناله اش بلند شد؟ با چشم گریان دوید سمت خرابه، این بچه شامی یه سؤال کرد، گفت: مگر تو بابا نداری؟ گفت: بابام به سفر رفت، عمه می گوید: بابا به سفر رفت؛ گفت: منم گاهی همراه بابام به سفر می روم اما هر کاری داشته باشم عمویم برایم انجام می دهد، مگر تو عمو نداری؟ گفت: چرا زیباترین و رشید ترین و آقاترین و مهربانترین عموی عالم عموی من هست.

با چشم گریان برگشت پیش عمه گفت: عمه مگر ما خانه نداریم؟ عمه مگر این سفر ره بر نمی گردد؟ هر جوری بود بی بی این بچه را خوابانید؛ همه ساکتند، سر و صدا نمی کنند تا رقیه از خواب بیدار نشود.

نیمه ی شب صدای ناله اش بلند شد. عمه، عمه بابایم آمده بود دیدنم سرم را به سینه اش گرفته بود، عمه خواب بابایم حسین را دیدم؛ آنقدر گریه کرد، خرابه یک پارچه گریه شد؛ می دانید چطوری آرامش کردند؟ سر بریده بابا را آوردند...

 

دلتنگی دختر خردسال برای پدرش امام حسین علیه السلام و پاسخ یزیدیان

به نقل عمادالدین طبری، زنان خاندان نبوت پس از واقعه سهمگین عاشورا و در طول دوره ی اسیری، از شهادت اباعبدالله علیه السلام و اصحاب ایشان در کربلا چیزی به فرزندان خردسال نمی گفتند. به هر کودکی که سراغ پدر خود را می گرفت چنین می گفتد که پدرت به سفر رفته و به زودی باز خواهد گشت.  لشکریان یزید ، خاندان رسالت را در نزدیکی های دارالاماره جای داده بودند.

در یکی از شبها دختری چهار ساله از خواب بیدار شد و مدام سراغ پدر را می گرفت و می گفت:  پدرم حسین کجاست؟ این ساعت او را در خواب دیدم که سخت پریشان بود.

سوز و گداز این کودک خردسال تمامی زنان و بچه ها را به گریه انداخت. صدای فغان و گریه از آن منطقه برخاست. یزید که آن ساعت از شب در جای خفته بود از خواب بیدار شد و از علت گریه و فغان زنان و کودکان پرسید؟ داستان را برای او شرح دادند و گفتن که دختر امام حسین علیه السلام خواب پدر را دیده است و اکنون بهانه ی او را می گیرد.

سر پدر در آغوش دختر/ مقتل

... فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهی تقول: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟ یا أبتاه ! مَن للیتیمة حتّى تکبر ؟ یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء .
ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا

... وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر کیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت: پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟

ملاقات حضرت رقیه سلام الله علیها با سر بابایش/ مقتل

امام حسین علیه السلام دختر کوچکی داشت که چهار ساله بود . و شبی از خواب بیدار شد در حالیکه به شدت مضطرب بود می گفت پدرم کجاست من الان او را در خواب دیدم .

وقتی زنهای اهل بیت این صحنه را دیدند به گریه افتادند و کودکان دیگه هم با گریه آنها شروع به گریه کردند و صدای ضجه زنان و کودکان بلند شد .

در این هنگام یزید (لعنت الله) از خواب بیدار گشت و گفت چه خبر شده است؟

مامورینش جستجو کرده از قضیه باخبر شدند و به یزید (لعنت الله علیه) جریان را اطلاع دادند یزید دستور داد سر پدرش را برایش ببرند و ...

سر مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام  را برای حضرت رقیه آوردند در حالیکه در تشتی قرار داشت و روی آن با پارچه ای پوشانده بود او پارچه را از روی تشت برداشت و پرسید این سر کیست؟ به او گفتند : پدر توست .

اسناد وجود حضرت رقیه سلام الله علیها

با سلام و درود

در مورد اصل وجود دختری از حضرت اباعبدالله علیه السلام که در شام به شهادت می رسند تردیدی وجود ندارد و فقط اختلاف در نام اوست که آیا رقیه است یا نه؟؟!

با این وجود برخی حتی در مورد وجود آن حضرت هم تشکیک کرده اند و یا اینکه توهم تشکیک وجود دارد که در این پست سعی میکنیم به این مطلب بپردازیم!

جناب سید محمود ده سرخی در پاورقی کتاب خود به نام رمز المصیبة می نگارد :

روضه بی تابی حضرت رقیه برای اباعبدالله علیهماالسلام/متن و صوت

دانلود فایل

خرم آن روز کز این منزل بروم بابا          به هوای سر کویت  بزنم بال و پری  بابا

آنقدر حلقه  زنم بر در  درگاه  خدا              تا  بروی   دلم از غیب  گشایند دری

در آن نیمه شب زین العابدین بغلش می گرفت و او را می گرداند ولی فقط می گفت: بابایم را می خواهم، آرام و قرار نداشت؛ ام کلثوم می آمد، از بغل زین العابدین پر می کشید می رفت بغل عمه ولی می گفت: بابایم را می خواهم؛ رباب داغ دیده او را بغل می گرفت، سر بچه را روی شانه اش می گذاشت و می گرداند، می گفت: بابایم را می خواهم؛ خواهر سیزده ساله اش، سکینه بغلش می گرفت، هر چه می گفت: خواهرم گریه نکن، ناله نزن، می گفت: بابایم را می خواهم.

روضه سر بابا در آغوش دختر سه ساله دکتر رفیعی/متن و صوت

وقتی سر مبارک ابی عبدالله را گذاشتند کنارش، با این دستان کوچک سر را برداشت و میان دامن گذاشت؛ بابا به مهمانی دختر خوش آمدی...

عمه بیا گمشده پیدا شده                        خرابه امشب شب یلدا شده

شام رقیه به سحر آمده                          باب رقیه ز سفر آمده

صدا زد: لیتنی کنت عمیی ، بابا کاش چشمهایم کور بودم تا سرت را بریده نمی دیدم. من الذی قطع وریدک، کدام ظالمی حلقومت را بریده بابا...


منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی حفظه الله.

گریز و روضه سر بابا در آغوش رقیه سه ساله/متن و صوت

وقتی بی بی تمام بچه ها را خواب کرد، یه وقت دید گوشه خرابه تو تاریکی ها بچه ای پا شده هی می گوید: بابا بابا . بی بی بلند شد آمد جلو دید رقیه هست؛ هر کاری می کند، این بچه آرام بشود، نمی شود هی می گوید عمه من بابایم را می خواهم، طولی نکشید دیدند یک غلامی یک طبقی آورد، تمام بی بی ها کنار رفتند اما این آقازاده جلو آمد، همین که روپوش را از طبق برداشت، دید سر بریده حسین ...

سر بابایش را برداشت و به سینه چسباند، آی پدرم، پدرم، بابا نبودی رقیه ات را کتک زدند، رو خار های مغیلان دواندند، یه وقت دیدند دیگه بچه ناله نمی کند.مرحوم مجلسی نوشته: مادرش هم در خرابه بود، یک دفعه خانوم صدا زد، زینب جان چرا رقیه ام دیگر بابا نمی کند، وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است...


منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام  کافی رحمه الله.

گریز و روضه سر امام حسین علیه السلام در آغوش دخترش رقیه

دانلود فایل

عصر عاشورا امام حسین علیه السلام، حضرت زینب را سر پرست کرد، گفت: خواهرم تویی و این خیل اسرا وزنها و دختران. ایشون به همه ی این کارها باید برسد، با این همه غمی که دارد.
زینب علیها سلام تمام زنها و بچه ها را خواباند،بی بی زینب آمد رو خاک ها بخوابد، وقتی که آمد خودش بخوابد، دید از آن گوشه ی خرابه ها، تو تاریکی ها، یک بچه ای هی می گوید: بابا، بابا ؛  بلند شد آمد جلو ببیند کیه. دید رقیه است، صدا زد عمه جانم آرام باش، می گوید: عمه، من بابا را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابا اینجا بود عمه.
دختر دردانه منم
به کنج ویرانه منم

عمه چه آمد به سرم
چرا نیامد پدرم

الله اکبر ، الله اکبر

روضه حضرت رقیه علیهاالسلام-استادفرحزاد / صوت و متن

امروز برویم در خانه ناز دانه و سه ساله اباعبدالله علیه السلام که خیلی گره گشاست. افراد برجسته و درمانده می آیند از این دختر سه چهار ساله درمان می گیرند نذر می کنند. یکی از دوستان نقل می کرد که در تهران آقایی روحانی بود منبری خوبی بود، منبرمی رفت. ایشان را به خانه ای دعوت کرده بودند سید هم بود. این آقا بعد از روضه که بیرون آمد پیر زنی جلو آمد گفت: حاج آقا ما فردا بعداز ظهر نذر حضرت رقیه علیهاالسلام داریم می شود شما بیایید برای چند تا پیر زن روضه حضرت رقیه بخوانید؟ گفتم: باشد به او قول دادم. ساعت چهار بعد از ظهر فردا به این خانم وعده دادم. شب خانه آمدم یکی از دوستان بازاری من زنگ زد وگفت: فلانی بیا که نانت را پختم وآماده کردم. گفتم: چه خبره؟ گفت: تاجر ثروتمندی در بازار از دنیا رفته است من گفتم برای ختم، آقایش را من دعوت می کنم. پاکتش خیلی چرب است. فردا چهار بعد از ظهر ختمش است شما شرکت کن. گفتم: من به یک پیر زن قول دادم. گفت: سید عقلت قاطی کرده است خانه پیرزن چقدر به تو می دهند اینجا هزاربرابر هم شاید بیشتر به تو بدهند. خلاصه این قدر به ما کوبید و ور رفت که گفتم: باشد می آیم به او قول دادم. گفت: شب خوابیدم خواب دیدم که آمدم همان کوچه ای که خانه آن پیرزن بود سر کوچه که آمدم دیدم آقا اباعبدالله7 سر کوچه آمدند. نگاهم که به آقا افتاد دیدم یک دختر ناز سه، چهار ساله دور آقا دارد می چرخد. گفتم: آقاجان این دختر کیست؟ فرمود: این دخترم رقیه است. گفتم: آقا این جا چه کار می کنند؟ فرمود: این پیرزن برای دخترم روضه گرفته است می خواهم بروم درمجلسش شرکت کنم. آقا حرکت کردند و وارد خانه پیرزن شدند. این آقا گفت: از خواب بلند شدم ساعت دو نصف شب بود به آن بازاری زنگ زدم وگفتم: اگر همه عالم را طلا بکنی من فردا جلسه روضه شما نمی آیم. گفت :چرا؟ خواب را به او گفتم: اوهم متغییر شد منقلب شد. امام حسین علیه السلام در جلسه های باصفای بی سرو صدا شرکت می کند. خوشا به حال آن هایی که روضه امام حسین علیه السلام در خانه اشان می گیرند.

روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها)- استاد: سیداحمد میردامادیان

امام حسین علیه السلام دختری داردکه گویا نام او فاطمه صغیره بوده ولی بیشتربه رقیه مشهورشده، هم اوبه پدرعلاقه زیادی دارد و هم پدر به او و شاید یکی ازجهات علاقه امام این بود که مادر این دختر از دنیا رفته بود(1) و اباعبدالله همه هستی او بود حتی در اوج حوادث درد دلهایش ر ابه بابا می گفت.
 
راوی می گوید: دیدم وقتی امام سوی میدان می آمد، کودکی با قدم های لرزان، خود را به آقا رسانید و دامن او راگرفت:
یا اب! اُنظر الَیَّ. (بابابه من نگاه کن) فاِنِّی عطشانً (بابا من تشنه ام).

حضرت رقیه سلام الله علیها-مرحوم کافی رحمة الله علیه/ متن و صوت

دانلود فایل

آقایان اهل علم، فضلا، محترمین، رجال فضیلت، متدینین، مذهبی ها خود امام حسین علیه السلام هم راضی است که من امروز شما را به حرم این سه ساله ببرم.

خدا نکند سرپرست شوی، به خدا سرپرستی خیلی زحمت دارد، مسئولیت دارد. سرپرست بچه ها بود. زینب سلام الله علیها با این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد

بی بی تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا اومد خودش بخوابد

کمتر من این کلمه را با صراحت گفته ام اما روز اربعین است بگذارید بگویم، آتش بزنم

آی زن ومرد! زینب سلام الله علیها آمد روی خاکها بخوابد. تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکی ها یک بچه بلند شده هی می گه

بابا ،بابا.  ای خدا چه کار کنم؟با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند

روضه حضرت رقیه- استاد پناهیان/متن و صوت

دانلود فایل

آقا آرامش برای کودکان خیلی نعمت ویژه ایه. و خدا عجیب بهش بر می خوره این آرامش از کودک سلب بشه.
و بین بچه ها دختر بچه ها یه چیز دیگن. دختر بچه ها هم زود آرامششون از بین می ره، هم خیلی آرامش می خوان. لذا به پدرها پیغمبر سفارش کرده که خیلی به دختر کوچولوهاتون برسید.
الان شما بزرگترها یه جایی کوچولویی دیدید ها! زود اعلام موضع کنید. کوچولوها غریبه ها رو نمی شناسن. یه کمی می ترسن. به کوچولو که رسیدی زود لبخند بزن، مثل کوچولوها حرف بزن.
بگو: سلام کوچولو. چطوری؟ بدونه تو دشمن نیستی. بدونه تو آرامشی. عین پدر مادرشی. بچه رو دیدی؟ پیش پدر و مادرشه تا 4 تا غریبه می بینه کز می کنه می ره تو بغل پدر مادرش.
بگو کوچولو منم دوستتم. چه قدر قشنگ. یه شکلات برداربهش بده. وظیفته. به آدم بزرگا همین جوری عادی نگاه کن کوچولو رو رسیدی، زود آرامش بهش بده.

تنها شدن مسلم در کوفه و پناه آوردن به خانه طوعه/ مقتل

قالَ: وَبَلَغَ الْخَبَرُ إِلى مُسْلِمِ بْنِ عَقیلٍ، فَخَرَجَ بِمَنْ بایَعَهُ إِلى حَرْبِ عُبَیْدِ اللّهِ، فَتَحَصَّنَ مِنْهُ بِقَصْرِ الاْمارَةِ، وَاقْتَتَلَ اءَصْحابُهُ وَ اءَصْحابُ مُسْلِمٍ.
وَجَعَلَ اءَصْحابُ عُبَیْدِ اللّهِ الَّذینَ مَعَهُ فِى الْقَصْرِ یَتَشَرَّفُونَ مِنْهُ وَیُحَذِّرُونَ اءَصْحابَ مُسْلِمٍ وَیَتَوَعَّدُونَهُمْ بِجُنُودِ الشّامِ، فَلَمْ یَزالُوا کَذلِکَ حَتّى جاءَ اللَّیْلُ.
فَجَعَلَ اءَصْحابُ مُسْلِمٍ یَتَفَرَّقُونَ عَنْهُ، وَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ:
ما نَصْنَعْ بِتَعْجیلِ الْفِتْنَةِ، وَیَنْبَغى اءَنْ نَقْعُدَ فى مَنازِلِنا وَنَدَعَ هؤُلاءِ الْقَوْمِ حَتّى یُصْلِحَ اللّهُ ذ اتَ بَیْنِهِمْ.
فَلَمْ یَبْقِ مَعَهُ سِوى عَشْرَةِ اءَنْفُسٍ.
فَدَخَلَ مُسْلِمُ الْمَسْجِدَ لِیُصَلّى الْمَغْرِبَ، فَتَفَرَّقَ الْعَشَرَةُ عَنْهُ.
فَلَمّا رَاءى ذلِکَ خَرَجَ وَحیدا فى دُرُوبِ الْکُوفَةِ، حَتّى وَقَفَ عَلى بابِ إِمْراءَةٍ یُقالُ لَها طَوْعَةُ، فَطَلَبَ مِنْها ماءً فَسَقَتْهُ.
ثُمَّ اسْتَجارَها فَاءَجارَتْهُ.
فَعَلِمَ بِهِ وَلَدُها، فَوُشِیَ الْخَبَرُ إِلى عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ زِیادٍ.

مسلم بن عقیل علیه السلام و ابن زیاد لعن الله علیه/ مقتل

فَلَمّا اءُدْخِلَ عَلى عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ زِیادٍ لَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْهِ.
فَقالَ لَهُ الْحَرَسِیُّ: سَلِّمْ عَلَى الاْمیرِ.
فَقالَ لَهُ: اُسْکُتْ یا وَیْحَکَ وَاللّهِ ما هُوَ لى بِاءَمیرٍ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: لا عَلَیْکَ سَلَّمْتَ اءَمْ لَمْ تُسَلِّمْ، فَإِنَّکَ مَقْتُولٌ.
فَقالَ لَهُ مُسْلِمٌ: إِنْ قَتَلْتَنى فَلَقدْ قَتَلَ مَنْ هُوَ شَرُّ مِنْکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنّى ، وَبَعْدُ فَإِنَّکَ لا تَدَعُ سُوءَ الْقِتْلَةِ وَ قُبْحَ الْمُثْلَةِ وَخُبْثَ السَّریرَةِ وَلَؤْمَ الْغَلَبَةِ، لا اءَحَدَ اءَوْلى بِها مِنْکَ.
فَقالَ لَهُ ابْنُ زِیادٍ: یا عاقُّ یا شاقُّ، خَرَجْتَ عَلى إِمامِکَ وَشَقَقْتَ عَصى الْمُسْلِمینَ، وَاءَلْقَحْتَ الْفِتْنَةَ بَیْنَهُمْ.
فَق الَ لَهُ مُسْلِم : کَذَبْتَ یَابْنَ زِیادٍ، إِنَّما شَقَّ عَصَى الْمُسْلِمینَ مُعاوِیَةُ - لَعَنَهُ اللّهُ- وَابْنُهُ یَزیدُ - لَعَنَهُ اللّهُ-، وَ اءَمَّا الْفِتْنَةُ فَإِنَّما اءَلْقَحَها اءَنْتَ وَ اءَبُوکَ زِیادُ بْنُ عُبَیْدٍ عَبْدِ بَنى عِلاجٍ مِنْ ثَقیفٍ، وَ اءَنَا اءَرْجُو اءَنْ یَرْزُقَنِى اللّهُ الشَّهادَةَ عَلى یَدَى شَرُّ الْبَرِیَّةِ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: مَنَّتْکَ نَفْسُکَ اءَمْرا، حالَ اللّهُ دُونَهُ وَ لَمْ یَرَکَ لَهُ اءَهْلا وَجَعَلَهُ لاِهْلِهِ.
فَقالَ مُسْلِمٌ: وَمَنْ اءَهْلُهُ یَابْنَ مَرْجانَةَ؟
فَقالَ: اءَهْلُهُ یَزیدُ بْنُ مُعاوِیَةَ!
فَقالَ مُسْلِمٌ: اءَلْحَمْدُ للّهِ، رَضینا بِاللّهِ حَکَما بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: اءَتَظُنُّ اءَنَّ لَکَ مِنَ الاَْمْرِ شَیْئا.
فَقالَ مُسْلِمٌ: وَاللّهِ ما هُوَ الظَّنُّ، وَلکِنَّهُ الْیَقینُ.
فَقالَ ابْنُ زِیادٍ: اءَخْبِرْنى یا مُسْلِمُ بِما اءَتَیْتَ هذَا الْبَلَدَ وَ اءَمْرُهُمْ مُلْتَئِمٌ فَشَتَّتَ اءَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَفَرَّقْتَ کَلِمَتَهُمْ؟
فَقالَ لَهُ مُسْلِمٌ: ما لِهذا اءَتَیْتُ، وَلکِنَّکُمْ اءَظْهَرْتُمُ الْمُنْکَرَ وَدَفَنْتُمُ الْمَعْرُوفَ وَتَاءَمَّرْتُمْ عَلَى النّاسِ بِغَیْرِ
رِضىً مِنْهُمْ وَحَمَلْتُمُوهُمْ عَلى غَیْرِ ما اءَمَرَکُمْ اللّهُ بِهِ، وَعَمِلْتُمْ فیهِمْ بِاءَعْمالِ کَسْرى وَقَیْصَرَ، فَاءَتَیْناهُمْ لِنَاءْمُرَ فیهِمْ بِالْمَعْرُوفِ وَنَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَنَدْعُوهُمْ إِلى حُکْمِ الْکِتابِ وَالسُّنَّةِ، وَکُنّا اءَهْلُ ذلِکَ کَما اءَمَرَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله
فَجَعَلَ ابْنُ زِیادٍ - لَعَنَهُ اللّهُ- یَشْتِمُهُ وَیَشْتِمُ عَلِیّا وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ علیهم السّلام !

اصابت سنگ و تیر به مسلم بن عقیل/مقل و گریز به امام

و جَعَلَ یُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ وضَعُفَ عَنِ القِتالِ، وتَکاثَروا عَلَیهِ فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ، فَقالَ مُسلِمٌ: وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونَنی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ الأَنبِیاءِ الأَبرارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله علیه و آله وذرِّیَّتِهِ؟
مسلم بن عقیل به نبرد، ادامه داد تا جراحت هاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مى‌زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ، پرتاب مى کنید ـ آن گونه که به کفّار ، سنگ مى زنند ـ ، در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را در باره خاندانش پاس نمى دارید؟


منبع: الفتوح ابن اعثم کوفی: ج ۵ ص ۵٣.

انتخاب شهادت در رکاب امام حسین علیه السلام بر زندگی در دنیا

فرزندان عقیل بن ابى طالب، نقش مؤثّرى در نهضت حسینى داشتند. علاوه بر مُسلم بن عقیل، برادرانش جعفر و عبد اللّه و عبد الرحمان، و نیز فرزند یکى دیگر از برادرانش، محمّد بن ابى سعید همگى در این راه، به شهادت رسیدند. لذا امام زین العابدین علیه السلام، ابراز علاقه ویژه اى نسبت به فرزندان عقیل داشت. در روایات آمده است که به ایشان گفته شد: ما بالُکَ تَمِیلُ إلَى بَنِی عَمِّکَ هَؤلاءِ ...؟أجاب: إنّی أذکُرُ یَومَهُم مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَأرِقُّ لَهُم.

به امام سجاد گفته شد: تو را چه مى شود که به این عموزاده هایت ( فرزندان عقیل )، بیشتر متمایلى؟

امام علیه السلام پاسخ داد: آن روزِ سختشان با ابا عبد اللّه حسین بن على علیه السلام را به یاد مى‌آورم و دلم برایشان مى سوزد.

شباهت های شهادت مسلم بن عقیل با حضرت سید الشهدا

وجَعَلَ یُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ وضَعُفَ عَنِ القِتالِ، وتَکاثَروا عَلَیهِ فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ، فَقالَ مُسلِمٌ: وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونَنی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ الأَنبِیاءِ الأَبرارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله علیه و آله وذُرِّیَّتِهِ؟(1)

مسلم بن عقیل به نبرد، ادامه داد تا جراحت هاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مى‌زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ، پرتاب مى کنید ـ آن گونه که به کفّار ، سنگ مى زنند ـ ، در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را در باره خاندانش پاس نمى دارید؟

روضه وصیت مسلم علیه السلام در آخرین لحضات عمرشان

خدا شب شده و من چه کنم            یه تن و این همه دشمن چه کنم

اهل کوفه که پیمان شکستند                خود نمک خورده، نمکدان شکستند

 صبح  درآمد  همگی  پیوستن             شب   در خانه به رویم بستند

 صبح من شمع و همه پروانه              شام بیگانه تر  از بیگانه   

وقتی بالای دارالاماره بدند، گفتند: مسلم حرفی داری؟ وصیتی داری؟ فقط یک جمله گفت: یک نامه برای حسین بنویسید و بگویید که به کوفه نیاید، کوفی وفا ندارد؛ فردا پایین دارلاماره همه منتظرند، هر کسی چیزی می گوید، یکی می گوید: الان مسلم سر سفره شان نشسته است، یکی می گوید: هر چی باشد مسلم مهمان است، یکی می گوید: مسلم را کشتند، یه وقت از بالای دارالاماره فریاد بزنند کنار بروید، کنار بروید، بدن بی سر مسلم بن عقیل از بالای دالاماره روی زمین افتاد...


منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین هاشمی نژاد حفظه الله.

روضه شجاعت مسلم علیه السلام و بی وفایی مردم کوفه/متن و صوت

دانلود فایل

جان ختم المرسلین در کوفه جا دارد، ندارد
بهتر از روح المین در کوفه جا دارد، ندارد
افسر جانباز حق در کوفه سر گردان و بی کس
نائب سلطان حق در کوفه جا دارد، ندارد
مسلم بی خانمان در کوچه می گردد امشب
یک جهان ایمان و دین در کوفه جا دارد، ندارد
آسمان کوفه امشب گریه کن بر حال مسلم
اختر قرآن ببین در کوفه جا دارد، ندارد
امتحان حق نگر از مسلمانان و مسلم
مسلم است ای مسلمی در کوفه جا دارد،ندارد

طوعه صدا زد، آقا جان من که نمرده ام ، زن هم باشم، اما بیا داخل خانه؛ اگر هیچ کسی سراغت نیامد من پناهت می دهم.

روضه حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه-استادهاشمی نژاد/متن و صوت

پیغمبر اکرم یه روز به عقیل نگاه کردوفرمودند
عقیل تو رو به دو جهت دوست دارم
یکی اینکه برادر علی ای
دومین جهتی که دوست دارم اینه
خدا به تو یه پسر می ده به نام مسلم
این اولین فدائی حسین منه(تنقیح المقال، مامقانى، ج‏3، ص‏214)
شب اول محرم سالهاست از قدیم الایام مردم می رن در خونه مسلم بن عقیل
گفت:ای مرد چرا به خونه ات نمی ری سر به دیوار گذاشتی
گفت ای زن آخه من خانه ندارم من غریبم
طوعه امشب تو مرا خانه بده
مرغ بشکسته پرم لانه بده

لحظه شهادت حضرت قاسم علیه السلام/مقتل

تاریخ الطبری عن حُمَید بن مسلم: خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فی یَدِهِ السَّیفُ، عَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا الیُسرى ـ فَقالَ لی عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُریدُ إلى ذلِکَ؟! یَکفیکَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ؛ فَشَدَّ عَلَیهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: یا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَینُ علیه السلام کَما یُجَلِّی الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیثٍ غُضُبٍّ،  فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَیلٌ لِأَهلِ الکوفَةِ لِیَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَینٍ علیه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّکَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَیلُ بِفُرسانِها عَلَیهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ؛ وحُسَینٌ علیه السلام یَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ یَخُطّانِ فِی الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَینٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ فی نَفسی: ما یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَیتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقیلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ.

تاریخ الطبرى ـ به نقل از حُمَید بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشیر به دست، به سوى ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و کفش هایى داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود.

روایت شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام/ مقتل

تاریخ الطبری عن حُمَید بن مسلم: خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فی یَدِهِ السَّیفُ، عَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا الیُسرى ـ فَقالَ لی عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُریدُ إلى ذلِکَ؟! یَکفیکَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ؛ فَشَدَّ عَلَیهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: یا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَینُ علیه السلام کَما یُجَلِّی الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَیلٌ لِأَهلِ الکوفَةِ لِیَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَینٍ علیه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّکَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَیلُ بِفُرسانِها عَلَیهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ؛ وحُسَینٌ علیه السلام یَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه ِ کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ یَخُطّانِ فِی الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَینٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ فی نَفسی: ما یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَیتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقیلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ.

تاریخ الطبرى ـ به نقل از حُمَید بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشیر به دست، به سوى ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و کفش هایى داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟!

به میدان رفتن حضرت قاسم علیه السلام/ مقتل

حضرت قاسم علیه السلام به نزد امام حسین علیه السلام آمد تا اجازه میدان بگیرد در حالیکه جوانی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود وقتی امام حسین علیه السلام او را دید دست مبارک در گردن او انداخته و هر دو گریستند تا حدی که هر دو بی حال روی زمین افتادند سپس حضرت قاسم علیه السلام اجازه برای جنگ خواست اما حضرت به او اجازه نداد، حضرت قاسم دست و پای عمو را می بوسید و التماس می نمود که به او اجازه میدان دهد حضرت اباعبدالله علیه السلام به او فرمود: ای پسر برادرم تو یادگار برادر منی، من می خواهم تو با بقیه بمانی و تسلای من باشی حضرت قاسم بسیار ناراحت و غمگین با چشمانی اشکبار و قلبی حزین در گوشه ای نشست و سر روی زانو گذاشت.

در این هنگام به خاطرش آمد که پدر بزرگوارش در بازوی راست او حرزی (دعایی که برای حفظ) قرار داده و به او فرمود : اگر روزی مصیبتی یا گرفتاری ای رخ داد این حرز را باز کن و بخوان و به آنچه در آنست عمل نما. حضرت قاسم با خود گفت : از این روز دردناک تر برای من نیست و آن حرز را باز کرد و دید در آن نوشته شده : ای فرزندم قاسم! به تو وصیت میکنم آن روز که دیدی عموی تو در میان دشمنان در کربلاست جهاد با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را رها نکن و جان خود را از او دریغ مدار و هر چه به تو اجازه نداد باز اصرار نما تا به تو اجازه دهد، تا به سعادت ابدی برسی .

روضه اجازه گرفتن حضرت قاسم علیه السلام برای ورود به میدان نبرد /متن و صوت

علی اکبر روز عاشورا آمد، گفت: بابا بروم؟ گفت: برو، استأذن، فأذن؛

اما قاسم آمد، استأذن فلم یأذن، بروم؟ نه نرو؛ اجازه به قاسم نداد، با اینکه فرزند خودش را بلا فاصله اجازه داد. چه کرد؟ اعتنقه، عزیز برادر را میان آغوش گرفت، صورتش را روی صورت قاسم گذاشت؛

نوشتند آنقدر این دو در بغل هم گریه کردند که حتی غشی علیهما، هر دو به حالت غش روی زمین افتادند، باز هم به او نفرمود که برو. با زحمت سعی می کند که یک جوری از امام حسین اجازه بگیرد؛

بلند شد و پاهای عمو را بوسید، دستهای عمو را بوسیید، تو را به جان مادرت زهرا بگذار، من به میدان بروم.

جان زهرا کربلایی کن مرا                                           در ره قرآن فدایی کن مرا

ای عمو، حق علی بت شکن                                        دست رد بر سینه قاسم مزن

روضه آخرین وصیت امام حسن علیه السلام به پسرش حضرت قاسم علیه السلام/ متن و صوت

السلام علیک یا اباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت وبقی الیل والنهار جعله الله منی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

امام حسین علیه السلام یک سباز سیزده ساله دارد، یتیم امام حسن، آمد کنار خیمه عمو جان اجازه بده من به میدان بروم، امام اجازه نداد، تو پسر برادرم هستی، تو یادگار برادرم هستی، خیلی پا فشاری کرد؛ این آقا زاده به خیمه اش برگشت، زانو هایش را بغل گرفت، به خودش می گفت قاسم دیدی لایق نبودی، دیدی امام زمانت لایق ندید که بوری خونت را قاطی خون شهدا کنی؛ یک مرتبه یادش آمد که بابایش امام حسن علیه السلام یک چیزی روی پارچه ای نوشته و به بازویش بسته بود و به او فرمود: قاسم جان هر وقت تمام غم های عالم دلتو گرفت این بازو بند را باز کن و هر چه نوشته به ان عمل کن. بازوبند را باز کرد دید بابا نوشته پسرم، عمویت را تنها نگذار، پسرم عصر عاشورا به حسین کمک کن.

روایت های شهادت طفل شیرخواره امام حسین علیه السلام/ مقتل

شهادت شش‌ماهه به روایت اول

 

 هنگامى که امام حسین علیه‌السلام شهادت خاندان و فرزندانش را دید و از آنان کسى جز امام و زنان و کودکان و فرزند بیمارش- امام سجّاد علیه‌السلام- نماند، ندا داد:
 «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُوا اللَّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُوا ما عِنْدَاللَّهِ فِی إِعانَتِنا؟»
 آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى ‌شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یارى کننده‌ اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟».
با طنین‌افکن شدن نداى استغاثه امام علیه‌السلام، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست. امام علیه‌السلام به خیمه ‌ها نزدیک شد و فرمود: «ناوِلُونی عَلِیّاً ابْنی الطِّفْلَ حَتّى  اوَدِّعَهُ» فرزند خردسالم «على» را به من بدهید تا با او وداع کنم.
 فرزندش را نزد امام آوردند. امام علیه‌‌السلام در حالى که طفلش را مى ‌‌بوسید، خطاب به او فرمود:«وَیْلٌ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ إِذا کانَ خَصْمُهُمْ جَدَّکَ» وای به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا صلى الله علیه و آله با آنان به مخاصمه برخیزد.

نحوه شهادت طفل شیرخواره اباعبدالله علیه السلام/ مقتل

 

نقل اول:

و لما فجع  الحسین  بأهل  بیته  و ولده  و لم  یبق  غیره  و غیر النساء و الذراری  نادى  هَلْ  مِنْ  ذَابٍ  یَذُبُ  عَنْ  حَرَمِ  رَسُولِ  اللَّهِ  هَلْ  مِنْ  مُوَحِّدٍ یَخَافُ  اللَّهَ  فِینَا هَلْ  مِنْ  مُغِیثٍ  یَرْجُو اللَّهَ  فِی  إِغَاثَتِنَا وَ ارْتَفَعَتْ  أَصْوَاتُ  النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ  فَتَقَدَّمَ  ع  إِلَى  بَابِ  الْخَیْمَةِ فَقَالَ  نَاوِلُونِی  عَلِیّاً ابْنِیَ  الطِّفْلَ  حَتَّى  أُوَدِّعَهُ  فَنَاوَلُوهُ  الصَّبِیَ .
و قال المفید دعا ابنه عبد الله قالوا فجعل یقبله و هو یقول وَیْلٌ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ إِذَا کَانَ جَدُّکَ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى خَصْمَهُمْ و الصبی فی حجره إذ رماه حرملة بن کاهل الأسدی بسهم فذبحه فی حجر الحسین فتلقى الحسین دمه حتى امتلأت کفه ثم رمى به إلى السماء.
و قال السید ثم قال هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ قَالَ الْبَاقِرُ ع فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ. -الملهوف ص 103-
قالوا ثُمَّ قَالَ لَا یَکُونُ أَهْوَنَ عَلَیْکَ مِنْ فَصِیلٍ اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاْجَعْل ذَلِکَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَنَا. -بحار الأنوار، المجلسی،ج 45-


هنگامى  که  امام  حسین  دچار مصیبت  اهل  بیت  و فرزندان  خود گردید و غیر از آن  حضرت  و زنان  و کودکان  کسى  باقى  نماند آن  حضرت  فرمود:
هل من ذاب یذب عن حرم رسول اللَّه؟ هل من موحد یخاف اللَّه فینا؟

دانلود مجموعه پنجم روضه های محرم حجةالاسلام واضحی آشتیانی

جلسه13 

دریافت

جلسه14

دریافت

جلسه15

دریافت

جلسه16

دریافت

کاش بودی کرببلا -صوت +متن ( مرثیه از زبان امام حسین ع برای امام حسن ع)

برارد بی حرمم حسن جان(مهدی اکبری)

برادر بی حرمم حسن جان(مقدم)

 کاش بودی کرببلا کنار حرمم حرم داشتی حسن 

کاش بودی کرببلا یه ایوون طلا تو هم داشتی حسن

دور ضریحت پر سینه زن بود       مادرمون فاطمه بی محن بود

یک شب جمعه حرم حسین و      یک شب جمعه حرم حسن بود

من گنبدی دارم گنبد بقیع گرد وغباره   من گنبدی دارم و تو سایبونم قبرت نداره

برادر بی حرمم حسن                             برادر بی حرمم حسن

کاش بودی کرببلا تو بین الحرمین حرم داشتی حسن      

کاش یه گنبدی شبیه به گنبد حسین تو هم داشتی حسن

گنبدامون شبیه کاظمین بود     قشنگ ترین بهشت عالمین بود

پرچم سبز یا حسن کنار           پرچم سرخ ذکر یا حسین بود

دانلود روضه شب اول محرم/ کریمی- ارضی-خلج

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض تسلیت ایام سوگواری ابا عید الله و یاران باوفایش  ان شاء الله اگر توفیق باشد هر روز روضه مربوط به شب آینده عرضه خواهد شد 

دانلود روضه شب اول محرم-حضرت مسلم ع- حاج محمود کریمی

 

دانلود روضه شب اول محرم- حضرت مسلم ع-حاج منصور ارضی

دانلود روضه شب اول محرم-حضرت مسلم ع- حاج حسن خلج

دانلود مجموعه چهارم روضه های محرم حجةالاسلام واضحی آشتیانی

جلسه10

 

جلسه11

دریافت

 

جلسه 12

دریافت

دانلود مجموعه سوم روضه های محرم حجةالاسلام واضحی آشتیانی

 

جلسه7

دریافت

جلسه8

دریافت


جلسه9

دریافت
 

دانلود مجموعه دوم روضه های محرم حجةالاسلام واضحی آشتیانی

جلسه4

دریافت

جلسه5 

دریافت

 

جلسه 6 

دریافت

دانلود کتاب گریه اشک

گریه‌ی اشک

عناوین اصلی کتاب شامل:
پیشگفتار؛ دو بیتی‌ها؛ رباعی ها؛ غزلها؛ مثنویها؛ قصیده‌ها؛ قطعه‌ها؛ اشعار متفرقه؛ پاورقی

دانلود کتاب مقتل از مدینه تا مدینه

 

مقتل از مدینه تا مدینه

عناوین اصلی کتاب شامل:
مقدمه؛ تاریخ ولادت با سعادت حضرت امام حسین و وقایع مربوط به آن و احادیثی که در این باب وارد شده؛ ذکر مناقب و فضائل و خصائص حضرت امام حسین؛ چگونگی بیعت گرفتن معاویه از مردم برای یزید؛ حرکت سید مظلومان از مدینه منوره به مکه معظمه؛ ترجمه مختصری از احوالات جناب حضرت مسلم بن عقیل؛ حرکت حضرت مسلم بن عقیل به جانب کوفه؛ حرکت حضرت اباعبدالله الحسین از مکه معظمه به طرف عراق؛ رسیدن اردوی کیوان شکوه به زمین پربلاء یعنی کربلاء و وقایع و حوادث در آن تا شب عاشوراء؛ در توصیف شب عاشوراء؛ وقایع هولناک شب یازدهم؛ نقل کلام مرحوم محدث قمی در منتهی الآمال؛ نقل غیر مشهور در حمل سر مطهر امام؛ فرمان عمر بن سعد ملعون به قطع سرهای شهداء و فرستادن آنها را به نزد پسر زیاد؛ خروج لشگر کفرآئین عمر سعد از کربلاء و حرکت دادن اهل بیت پیغمبر را به کوفه خراب؛ دفن ابدان طاهره شهداء؛ وارد شدن اهل بیت سیدالشهداء به کوفه خراب؛ فرستادن عبیدالله مخذول رؤس مطهره و اهل بیت امام را از کوفه خراب به شام تار؛ بازگشت اهل بیت به مدینه طیبه؛ پاورقی

دانلود روضه صوتی راهب نصرانی توسط واعظان مشهور

دیر راهب نصرانی بین مسیر کوفه وشام

آیت االه حسن زاده آملی

دریافت

دانلود روضه صوتی حضرت عبدالله بن حسن ع از واعظان مشهور

استاد پناهیان

دریافت

دانلود روضه صوتی حضرت زهیر بن قین ع از واعظان مشهور

استاد پناهیان

دریافت

دانلود روضه صوتی حضرت حر ع از واعظان مشهور

استاد انصاریان

دریافت

دانلود کتاب سرشک خون


عناوین اصلی کتاب شامل:
طلیعه ؛ یکصد و بیست و هشت نکته درباره ی روش مرثیه خوانی؛ مراثی امام حسین و یارانش؛ مرثیه خروج امام حسین از مدینه؛ مرثیه خروج امام حسین از مکه؛ مرثیه مسلم بن عقیل؛ مرثیه دختر مسلم بن عقیل؛ مرثیه دو طفلان مسلم؛ مرثیه ورود امام حسین به کربلا؛ مرثیه روز تاسوعا؛ مرثیه شب عاشورا؛ مرثیه مسلم بن عوسجه؛ مرثیه حبیب بن مظاهر؛ مرثیه حر؛ نکته ای مربوط به حر؛ مرثیه زهیر بن قین؛ مرثیه وهب بن عبدالله؛ مرثیه وهب بن وهب؛ مرثیه جون؛ مرثیه فرزند شهید؛ مرثیه غلام امام حسین؛ مرثیه حضرت علی اکبر؛ یاد سپاری؛ مرثیه حضرت قاسم؛ مرثیه حضرت عباس؛ مرثیه حضرت علی اصغر؛ مرثیه وداع امام حسین؛ مرثیه حضرت عبدالله بن الحسن؛ مرثیه جان جانان حسین؛ مرثیه شام غریبان؛ مرثیه خروج اهل بیت از کربلا؛ مرثیه دیر راهب؛ مرثیه سر مبارک امام حسین در راه شام؛ مرثیه ورود اهل بیت به شام؛ مرثیه یتیمه امام حسین در خرابه شام؛ مرثیه حضرت سکینه در شام؛ مرثیه خروج اهل بیت از شام؛ مرثیه ورود اهل بیت به مدینه؛ مرثیه اربعین

دانلود روضه صوتی امام رضا ع از واعظان مشهور

دانشمند

دریافت

دانلود کتاب دمع السجوم ترجمه کتاب نفس‌ المهموم

دمع السجوم - ترجمه نفس المهموم

عناوین اصلی کتاب شامل:
شرح حال مؤلف ؛ مقدمه ؛ ترجمه ی کتاب نفس المهموم ؛ در مناقب حسین و ثواب گریستن بر آن حضرت و لعن بر کشندگان او و اخباری که در شهادت او وارد است و در آن دو فصل است؛ در ذکر وقایع پس از بیعت مردم با یزید بن معاویه تا هنگام شهادت بر حضرت سید الشهداء و در آن چند فصل است ؛ شیعی بودن شریک ابن اعور؛ قتل مسلم بن عقیل؛ وقایع پس از شهادت؛ ذکر وقایع عاشورا و صف آرایی لشکر از دو جانب و احتجاج امام بر اهل کوفه؛ در دفن مولانا الحسین؛ ورود اهل بیت به کوفه؛ در آنچه ظاهر شد پس از شهادت حضرت ابی عبدالله الحسین از گریستن آسمانها و زمین و اهل آنها و ناله ملائکه به خدا در امر آن حضرت و نوحه جن و مراثی که برای آن حضرت گفتند؛ در ذکر فرزندان حسین و زوجات آن حضرت و فضل زیارت و ستم خلفاء بر قبر شریف او؛ خاتمه، در شرح حال توابین و خروج مختار و کشتن وی کشندگان حسین را؛ پاورقی

دانلود مجموعه اول روضه های محرم حجةالاسلام واضحی آشتیانی


توضیحات استاد

دریافت


جلسه1 

دریافت


جلسه2

دریافت

جلسه3

دریافت

روضه روز عاشورا-مرحوم حجة الاسلام کوثری(ره)/متن و صوت

خون گرفت محاسن مطهر را ،خون گرفت صورت نازنین را دارد (أَخَذَ الثَّوب لِیَسمَحَ الدَّم عَن جَبهَتِهِ الشَّریف)آقا دامن پیراهن را بالا زد که خون را از صورت پاک کند. (فَأتاهُ سَهمُ مَسمُومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلی قَلبِهِ)[1] یک تیر سه شعبه زهر آلود آمد و به سینۀ ابی عبدالله علیه السلام نشست.آی حسین جان ، من نمی دونم این تیر چه کرد با قلب مطهر یا رسول الله بیا حسین خون آلودت را تماشا کن آقا جان، دیگر نتوانست امام حسین تیر را از جلو بیرون بیاورد دارد در روایت تیر را از پشت سر بیرون آورد آی حسین جان یا الله فجری الدم کالمیزاب

*نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت*نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت*

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد*

جسارت لفظی شمر بن ذی الجوشن لعنه الله علیه به امام حسین علیه السلام

ضحاک مشرقی می گوید : وقتی لشکر عمر سعد (لعنت الله علیه) برای حمله به سمت ما آمدند و چشمشان افتاد به آتشی که با خار و نی ها در خندق پشت خیمه ها بر افروخته بودیم برای اینکه از پشت به ما حمله نکنند ؛ مردی از لشکر عمر سعد (لعنت الله علیه) که بر اسبی سوار بود با تجهیزات کامل پیش آمد و با ما سخن نگفت تا اینکه از جلوی خیمه های ما عبور نمود و به خیمه های ما نگاه کرد و جز آتشی که زبانه می کشید چیزی ندید پس به جای خود برگشت و با صدای بلند فریاد زد :

ای حسین! در دنیا برای آتش عجله کردی قبل از اینکه روز قیامت بیاید؟!

امام حسین (علیه السلام) پرسید این کیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن (لعنت الله علیه) است؟

اصحاب حضرت گفتند : آری خداوند تو را اصلاح فرماید این شخص هموست .

خطبه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در صبح روز عاشورا

منابع:ارشاد، مناقب آل ابی طالب، مثیر الاحزان و...

در  صبح روز عاشورا (هنوز جنگ شروع نشده بود) وقتی سالار شهیدان به سپاه عمر سعد نگریست دست های مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و چنین دعا نمود:

اللهُم انتَ ثِقَتی فی کُل کَرب وَ انتَ رَجایی فی کُل شِده و ...

خدایا تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پیشامد ناگواری مایه امید منی و در هر حادثه ای تکیه گاه منی و اعتمادم به توست چه بسیار گرفتاری ها که دل در مقابل (تحمل) آن ضعیف و حیله و در مقابل آن کم می شد و دوستان رها می کردند (دوستان خود را) و دشمنان زبان به شماتت می گشودند ( که من آن گرفتاری ها را ) به پیشگاه تو آوردم و به درگاه تو شکایت نمودم بخاطر آنکه از ما سوای تو بریدم و به تو امید داشتم و تو آن گرفتاری را بر طرف نمودی و از بین بردی پس تو صاحب اختیار هر نعمتی و صاحب هر نیکی هستی و منتهای هر مقصودی.

سپس امام (علیه السلام) مرکب خویش را خواست و بر آن سوار گردید و با صدای بلند فرمود :

۱ ۲ ۳ . . . ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
بسم الله الرحمن الرحیم

بوی عطرش به مشامم چو نسیم است خدا میداند

اهل عالم بدانید حسین شاه کریم است خدا میداند

ای دلم گرد یتیمی به من و تو به چه کار ؟

هر که ارباب ندارد یتیم است خدا میداند
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan